كردي كرمانجي

آموزش زبان كردي كرمانجي

متن آهنگ شماره ي 6 (مقام زاري مگري)

۱۹ بازديد


چيا شاهد كاني شاهد مرخي ژي مايه قه وه ره كو ..

زاره مگري له بن مرخه مه ساوه ترم ايوار ته مه

بمرم پاره هرده مه بمينم مال زاره مه

يلدا عباسي

سر هلينم كودا هرم از له ردا ته ده گه رم

تا نه وينم وه ناگه رم زاره مگري له بن مرخه مه

Ser hilênim koda herim…ez le redê te digerêm

Ta newînim venagerim…zari megrî le bin merxê me

ترجمه به فارسي

سر بردارم كجا برم؟ من دنبال تو مي گردم

تا نبينم بر نمي گردم ... زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

-----------------------------------------------------------

زاره مگري له بن مرخه مه

ساوه ترم ايوار ته مه... هراي مزور خلكه مه

بمرم پاره هرده مه ... بمينم ياره زاره مه

zari megrî le bin merxê me

Sawi terim êvar time…heray mizûrê xelki me

Bimirim pare herdê me…bimînim yari zari me

ترجمه به فارسي

زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

صبح ميرمو شام ميام ... هاوار من كارگر مردم هستم

اگر بميرم قسمت زمين ميشم و اگر بمانم يار زاري هستم

-----------------------------------------------------------
يلدا عباسي

خلكو ورن هون بوينن كه وران له من مبارينن

ياره مه چو داگه رينن زاره مگري له بن مرخه مه

Yari mi çû dagerînin…zari megrî le bin merxê me

Xelko werin hûn biwînin…kewran le min mebarênin

ترجمه به فارسي

اي مردم بياين و ببينيد .. سنگ به من پرت نكنيد

يارم رفت او را برگردونيد .... زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

-----------------------------------------------------------
محسن ميرزازاده

زاره مگري له بن مرخه مه

ساوه ترم ايوار ته مه... هراي مزور خلكه مه

بمرم پاره هرده مه ... بمينم ياره زاره مه

zari megrî le bin merxê me

Sawi terim êvar time…heray mizûrê xelki me

Bimirim pare herdê me…bimînim yari zari me

ترجمه به فارسي

زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

صبح ميرمو شام ميام ... هاوار من كارگر مردم هستم

اگر بميرم قسمت زمين ميشم و اگر بمانم يار زاري هستم

-----------------------------------------------------------
يلدا عباسي

هر كس ياره من هل گيره......مارك وه سر دل بگره

درمان مكن با بمره.... زاره مگري له بن مرخه مه

Her kes yari min hil girê…marek we ser dil bigêri

Derman meken ba bimêri…zari megrî le bin merxê me

ترجمه به فارسي

هر كس يار من را بگيرد ... ماري قلبش را نيش بزند

درمان نكنيد تا بميرد ... زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

-----------------------------------------------------------
محسن ميرزا زاده

زاره مگري له بن مرخه مه

ساوه ترم ايوار ته مه... هراي مزور خلكه مه

بمرم پاره هرده مه ... بمينم ياره زاره مه

zari megrî le bin merxê me

Sawi terim êvar time…heray mizûrê xelki me

Bimirim pare herdê me…bimînim yari zari me

ترجمه به فارسي

زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

صبح ميرمو شام ميام ... هاوار من كارگر مردم هستم

اگر بميرم قسمت زمين ميشم و اگر بمانم يار زاري هستم

-----------------------------------------------------------

دردي دلان ملوينن .... كوران له من مبارينن

بيچاره ني مه ناستينن.... زاره مگري له بن مرخه مه

Derdî dilan melêvînin…kewran le min mebarînin

Bîçareny me nastynin… zari megrî le bin merxê me

ترجمه به فارسي

درد دلم را تازه نكنيد ... سنگ به من پرتاب نكنيد

بيچاره ايم ما رو نمي گيرند .. زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

-----------------------------------------------------------

زاره مگري له بن مرخه مه

ساوه ترم ايوار ته مه... هراي مزور خلكه مه

بمرم پاره هرده مه ... بمينم ياره زاره مه

zari megrî le bin merxê me

Sawi terim êvar time…heray mizûrê xelki me

Bimirim pare herdê me…bimînim yari zari me

ترجمه به فارسي

زاره گريه نكن زير درخت مَرخ (اُرس) هستم

صبح ميرمو شام ميام ... هاوار من كارگر مردم هستم

اگر بميرم قسمت زمين ميشم و اگر بمانم يار زاري هستم

-----------------------------------------------------------

برات قوي اندام ... Berat Qavîendam

-----------------------------------------------------------


رمان سترگ كليدر ... گلمحمد كلميشي

۲۲ بازديد

 اين كتاب در نهايت زيبايي نگاشته شده و شامل حدودا 2000 صفحه داستان در 10 جلد منتشر شده. محيط داستان در فرهنگ و ديار ما شمال خراسان و قهرمان داستان يعني گلممد هم كرد و كرمانج بوده است.


بقيه ادامه مطلب

مارال (همون مرار كردي) دختر جواني از عشاير كُردِ ساكن خراسان به شهر (سبزوار) مي‌آيد تا پدرش عبدوس و نامزدش دلاور را كه به جرم شركت در قتل زنداني هستند، ملاقات كند. مارال و مادرش در طول يك سالي كه اين دو در زندان بوده‌اند، بر اثر خشكسالي زندگي دشواري را گذرانده‌اند. مادر بعد از بيماري سختي مرده است و مارال كه تنها مانده است، تصميم گرفته پيش عمه‌اش بلقيس همسر كلميشي به كلاته سوزن‌ده برود. خانوار كلميشي مثل بيشتر ايلياتي‌هاي آن سامان بين منطقه كليدر و قلعه‌ها و كلاته‌هاي پراكنده آن نواحي بر حسب فصل، در رفت و آمدند.

مارال درخانواده عمه به خوبي پذيرفته مي‌شود و روز بعد براي درو كردن كشتگاه كوچك خانواده با آنها همراه مي‌شود. همان روز گل محمد (پسر بلقيس) با دايي خود مديار و چند تن ديگر از اعضاي خانواده همراه مي‌شود تا صوقي خواهرزاده حاج حسين چارگوشلي را كه مديار عاشق اوست، از خانه حاج حسين بدزدند. صوقي نامزد نادعلي پسر حاج حسين است. در اين ماجرا مديار و حاج حسين چارگوشلي كشته مي‌شود. در غيبت مردان خانواده، شيرو (دختر جوان بلقيس) طبق قراري كه با ماه‌درويش –جواني كه هرسال براي روضه‌خواني و شمايل‌گرداني به سياه‌ چادرها مي‌آيد- دارد، فرار مي‌كند. وقتي گل‌محمد به سوزن‌ده برمي‌گردد براي پيدا كردن شيرو تا نيشابور مي‌رود و در آنجا باخبر مي‌شود كه آن دو باهم ازدواج كرده‌اند و به قلعه چمن رفته‌اند.

خانواده بعد از درو كردن كشت ديم كم‌حاصل خود در سوزن‌ده به چادرها برمي‌گردند و وقتي با بيماري گوسفندها روبرو مي‌شوند، گل‌محمد براي گرفتن كمك از اداره‌هاي دولتي به سبزوار مي‌رود، اما هيچ اداره‌اي به او توجهي نمي‌كند و او خسته و نااميد به چادرها برمي‌گردد و ناچار مي‌شود از بابقلي بندار مباشر ارباب آلاجاقي كه در قلعه‌چمن دكاني دارد، قرضي بگيرد.

ماه‌درويش و شيرو در قلعه چمن براي گذران زندگي به خدمت بابقلي بندار درمي‌آيند. شيرو در كارگاهي كه بابقلي بندار در زيرزمين خانه خود داير كرده، همراه با موسي و عده‌اي از بچه‌هاي قلعه، قاليبافي مي‌كند. نادعلي براي يافتن نشانه‌اي از قاتل پدر خود سياه‌چادرها و قلعه‌هاي اطراف را زير پا مي‌گذارد، اما بي‌نتيجه برمي‌گردد. گوركن قلعه بركشاهي به سراغش مي‌آيد تا به ازاي روغن و گندمي كه از او مي‌گيرد، گور مديار را كه در شب حادثه پنهاني در گورستان قلعه بركشاهي دفن شده، به او نشان بدهد تا نادعلي بتواند با نبش قبر او، ردي از قاتل پدر خود به دست آورد اما منظره فجيعي كه نادعلي در گور مي‌بيند، بر اعصاب او اثر مي‌گذارد و نادعلي سلامت روح خود را از دست مي‌دهد.

با فرارسيدن فصل پاييز خانواده كلميشي به قشلاق مي‌روند. بر اثر مرگ و مير احشام و تنگدستي، گل‌محمد و بيك‌محمد (برادر كوچكتر) ناچار به هيزم‌كشي مي‌روند. مارال كه خود را در آن موقعيت سربار خانواده مي‌بيند، پيشنهاد مي‌دهد كه گل‌محمد را در اين كار كمك كند. گل‌محمد كه از اولين ديدار به مارال دل‌بسته است، با آنكه زني به نام زيور دارد، مارال را به زني مي‌گيرد. گل‌محمد در يكي از سفرهايي كه براي فروش هيزم به شهر رفته است، با ستار جوان پينه‌دوزي آشنا مي‌شود كه گاه گاه براي كار به ميان ايلات و به دهات اطراف مي‌آيد.

در غروب شبي برفي، دو امنيه براي گرفتن ماليات به چادر كلميشي‌ها مي‌آيند، اما در وضعيت بدي كه خشكسالي و مرگ و مير گوسفندها پيش آورده، امكاني براي پرداخت ماليات نيست. امنيه‌ها خيال دارند گل‌محمد را با خود به شهر ببرند. گل‌محمد و خان‌عمو (برادر كلميشي) آن دو را مي‌كشند و جسدهاشان را از بين مي‌برند. چندماه بعد وقتي كه كلميشي‌ها دارند خود را براي كوچ به طرف كليدر آماده مي‌كنند، از آمدن چند امنيه به ميان سياه‌چادرها باخبر مي‌شوند. گل‌محمد و خان‌عمو چادرها را ترك مي‌كنند و به بيابان‌هاي اطراف مي‌گريزند.

بابقلي بندار شيرو را طبق وعده‌اي كه به ارباب آلاجاقي داده است، به شهر به خانه او مي‌فرستد. چندي بعد بلقيس كه براي كاري به خانه ارباب آلاجاقي به سبزوار رفته است، شيرو را در آنجا مي‌بيند و با خود به ميان خانواده مي‌آورد، اما هيچ‌يك ازمردان خانواده باشيرو از در آشتي درنمي‌آيند و او تنها و دلشكسته به قلعه‌چمن برمي‌گردد. چند روز بعد جهن‌خان بلوچ كه با بابقلي بندار معامله قاچاق ترياك دارد، براي وصول مطالبات خود از او، با چند سوار به قلعه‌چمن مي‌آيند. بابقلي بندار در قلعه چمن نيست و جهن خان، ماه‌درويش را كه حاضر نمي‌شود جاي او را نشان بدهد، از بالاي پشت‌بام به حياط خانه پرت مي‌كند. ماه‌درويش از آن به بعد عليل و زمينگير مي‌ماند. جهن‌خان، شيدا پسر كوچك بابقلي بندار را به گروگان با خود مي‌برد. همان روز موسي كه از شهر برگشته است به گودرز بلخي –يكي از ساكنان قلعه چمن كه ستار با او رفت و آمدهايي دارد- خبر مي‌دهد كه ستار در پي حادثه‌اي در شهر دستگير شده است.

چندي بعد خان‌محمد پسر بزرگتر بلقيس كه چندسالي در زندان بوده، آزاد مي‌شود و پيش كسان خود مي‌آيد. همان شب گل‌محمد و خان‌عمو براي ديدن او به چادرها مي‌آيند. صبح روز بعد استوار اشكين و امينه‌هايش كه در تعقيب گل‌محمد هستند، به آنجا مي‌رسند و او را دستگير مي‌كنند. گل‌محمد در زندان با ستار هم‌بند است. ستار نقشه‌اي براي فرار گل‌محمد و چند تن ديگر مي‌كشد. نقشه با موفقيت انجام مي‌گيرد. وقتي گل‌محمد به چادرها مي‌رسد، مارال پسري به دنيا آورده است. همان شب گل‌محمد همراه با خان‌عمو و بيك‌محمد به رباط كالخوني به سراغ پسرخاله‌شان علي‌اكبر حاج‌پسند مي‌روند و چون مطمئن هستند كه علي‌اكبر حاج‌پسند، گل محمد را لو داده است او را مي‌كشند و گوسفندهايش را با خود مي‌برند.

روز بعد از فرار زندانيان، خبر حمله آنها به رباط كالخوني، به ستوان غزنه مي‌رسد و او با سرعت به طرف كالخوني راه مي‌افتد. موسي كه با تشكيلاتي كه در شهر است، ارتباط دارد، اعلاميه‌هايي را با خود مي‌آورد و در دهات اطراف به دست بعضي از دهقانان مي‌رساند. اين روزها در اغلب روستاها، بحث‌هايي موافق و مخالف بر سر گرفتن املاك ارباب‌ها درگرفته است. در همين روزها شيدا كه موفق به فرار شده، به قلعه‌چمن مي‌رسد و بابقلي بندار براي حفظ جان شيدا، او را به پناهگاه گل‌محمد مي‌فرستد.

گل‌محمد و همراهانش شبي به قلعه سنگرد مي‌روند و از نجف ارباب مي‌خواهند كه تفنگ‌ها و فشنگ‌هاي خود را به آنها بدهد و وقتي به قلعه ميدان برمي‌گردند، با حمله استوار اشكين و امنيه‌هاي او مواجه مي‌شوند اما گل‌محمد و مردانش موفق مي‌شوند آنها را بكشند. گل‌محمد دو امنيه‌اي را كه زنده مانده‌اند، با گوش بريده به شهر روانه مي‌كند، از آن روز به بعد، آوازه شجاعت و قدرت گل‌محمد در دهات و قلعه‌هاي اطراف مي‌پيچد.

چندي بعد سرگرد فربخش ستار را از زندان آزاد مي‌كند و او را پيش گل‌محمد مي‌فرستد تا به او بگويد كه مايل است گل‌محمد را ملاقات كند. فربود رئيس تشكيلات موافقت مي‌كند كه ستار پيغام سرگرد را به گل‌محمد برساند. ستار در سر راه خود به گروه امنيه‌هايي برمي‌خورد كه براي پيدا كردن گل‌محمد دارند به قلعه چمن مي‌روند. عباسجان –پسر كربلايي خداداد، پيرمرد ثروتمندي كه زندگي گذشته را از دست داده است- به تازگي به خدمت بابقلي بندار درآمده است و همان شب پيام‌هايي از ارباب آلاجاقي براي او مي‌آورد. آلاجاقي از بابقلي بندار خواسته است كه هم گل‌محمد را از آمدن امنيه‌ها باخبر كند و هم سعي كند امنيه‌ها را به راههايي بفرستد كه موفق به يافتن گل‌محمد نشوند. علاوه بر آن سرگرد فربخش هم به بابقلي بندار پيغام داده كه نمي‌خواهد بين گل‌محمد و خان‌نايب، رئيس امنيه‌ها درگيري و برخوردي پيش بيايد.

آن شب ستار مخفيانه با گودرز بلخي و موسي و چند تن ديگر از دهقانان دور هم جمع مي‌شوند و در مورد مطالبات جدي خود از ارباب‌ها بحث‌هايي مي‌كنند و قرارهايي مي‌گذارند. روز بعد ستار به سراغ گل‌محمد مي‌رود، در سر راه خود دسته خان‌نايب و امنيه‌هايش را در آن حوالي مي‌بيند. نزديك‌هاي غروب، گل‌محمد و ديگران، از مخفيگاه خود، حمله خان‌نايب را به سياه‌چادرهاي ملامعراج، كه از ياران گل‌محمد است مي‌بينند. گل‌محمد ستار را نزد ملامعراج كه در اين حمله مجروح شده، مي‌فرستد و خود و يارانش خان‌نايب را دنبال مي‌كنند و او و امنيه‌هايش را مي‌كشند.

در قلعه چمن، يك شب قبل از شروع كار دسته‌جمعي درو، دهقانان دور هم جمع مي‌شوند تا در مورد گرفتن حق خود از ارباب‌ها هم‌قسم شوند. عباسجان خبر اين جلسه را به بابقلي بندار مي‌رساند. روز بعد، قدير (برادر عباسجان) كه براي اولين بار به كار درو كردن گماشته شده، نمي‌تواند پا به پاي ديگران كار كند و اصلان پسر بابقلي بندار، او را اخراج مي‌كند. قدير همان شب خرمن‌ها را به آتش مي‌كشد. فرداي آن روز ارباب آلاجاقي و امنيه‌هايي كه از شهر مي‌آيند، گودرز بلخي و ياران او را به بهانه آتش زدن خرمن‌ها به باد كتك و شكنجه مي‌گيرد.

گل‌محمد كه حالا با شهرتي كه به دست آورده، به صورت ملجايي براي رعيت‌ها درآمده، در قلعه ميدان مستقر مي‌شود. مردم از دهات و كلاته‌هاي اطراف به سراغ او مي‌آيند و مسائل خود را با او در ميان مي‌گذارند و از او كمك مي‌خواهند. در يكي از همين روزها دو امنيه از طرف سرگرد فربخش نامه‌اي براي گل‌محمد مي‌آورند كه در آن به او پيشنهاد شده از دولت درخواست تأمين كند يا آنكه رضايت بدهد تا سرگرد فربخش همراه با نماينده‌اي از مشهد، به ديدار او بيايد و با هم براي ديدار دوستانه‌اي نزد فرمانده به مشهد بروند. گل‌محمد در پذيرفتن اين پيشنهاد مردد مي‌ماند. ستار هم نمي‌تواند راهي پيش پاي او بگذارد.

به دنبال شكايت‌هايي كه از نجف ارباب شده، گل‌محمد به قلعه او (سنگرد) مي‌رود. در آنجا حاجي‌ خان خرسفي را مي‌بيند و دختر او ليلي را براي بيك محمد، خواستگاري مي‌كند. حاجي خان خرسفي كه خيال دارد ليلي را به نجف ارباب بدهد، بعد از رفتن گل‌محمد و يارانش، با همدستي نجف ارباب، انبار كاه او را آتش مي‌زند تا آن را به گردن گل‌محمد بيندازد و بتواند ازاو شكايت كند.

وقتي گل‌محمد به قلعه ميدان برمي‌گردد، قربان بلوچ –يكي از كارگزاران بابقلي بندار- را مي‌بيند كه از طرف او آمده است تا گل‌محمد را به جشن عروسي پسرش اصلان دعوت كند. قرار است آلاجاقي و فربخش هم به اين جشن بيايند و آلاجاقي براي گل‌محمد پيغام فرستاده است كه اين جشن بهترين فرصت براي گرفتن تأمين است و او مي‌تواند در برابر گرفتن صدهزار تومان، براي او تأمين بگيرد. قربان بلوچ همچنين از جهن خان پيغامي براي قرار ملاقاتي با گل‌محمد آورده است. گل‌محمد در پذيرفتن اين دعوت‌ها مردد و سرگردان مي‌ماند.

قربان بلوچ كه روزگاري در قيام افسران خراسان با آنها همراه بوده و حالا اعتماد گل‌محمد را جلب كرده و در صف مردان او درآمده است، معتقد است كه چون كارهايي كه گل‌محمد مي‌كند، به نفع ارباب‌ها نيست، اين دعوت‌ها ممكن است دامي براي گل‌محمد باشد. ستار هم در بحث‌هايي كه با گل‌محمد دارد، به او هشدار مي‌دهد كه به جاي اينكه در ميان ارباب‌ها و رعيت‌ها قرار بگيرد و با هردو طرف دوست باشد، بايد طرف مردم را بگيرد، زيرا مردم او را صادقانه دوست دارند، در حالي كه دوستي ارباب‌ها با او صادقانه نيست و نمي‌شود به آنها اعتماد كرد. گل‌محمد با احساس مسئوليتي كه نسبت به مردم دارد، در قبول دعوت‌ها مرددتر مي‌شود.

نزديكي‌هاي صبح، حيدر پسر ملامعراج خبر خرابكاري‌هاي نجف ارباب را به گل‌محمد مي‌رساند. گل‌محمد و يارانش به سنگرد مي‌روند، نجف ارباب را دستگير مي‌كنند و او را دست‌بسته با خود مي‌آورند. در همين موقع كسي از طرف رئيس امنيه‌اي كه مأمور تعقيب گل‌محمد است، از راه مي‌رسد و از گل‌محمد مي‌خواهد از آنجا دور شود و خبر مي‌دهد كه سيدشرضا و نوذربيگ كه هردو تا چندي پيش ياغي بودند و حالا به خدمت دولت درآمده‌اند، داوطلب دستگير كردن او شده‌اند. اين پيغام‌ها گل‌محمد را گيج‌تر مي‌كند،‌ با اين همه به خان‌عمو مي‌گويد كه خيال دارد نجف ارباب را همين‌طور دست‌بسته به عروسي اصلان ببرد و از خطري كه ممكن است در كمين او باشد، پروايي ندارد.

روز بعد گل‌محمد با جهن‌خان ملاقات مي‌كند. گل‌محمد كه گمان مي‌كرد جهن‌خان از او مي‌خواهد تا پولي را كه از بندار و آلاجاقي طلب دارد، از آنها بگيرد، با كمال تعجب مي‌بيند كه جهن‌خان كه تا چندي پيش ياغي بود، خودش را تسليم كرده و حالا به خدمت دولت درآمده و از او مي‌خواهد كه خودش را تسليم كند. گل‌محمد به او جواب رد مي‌دهد.

پس از آن گل‌محمد و نزديكانش به عروسي اصلان به قلعه چمن مي‌روند. آلاجاقي و سرگرد فربخش همراه با بابقلي بندار از او استقبال مي‌كنند. آلاجاقي با وجود عدم رضايت حاجي خرسفي، در ميان جمع، قرار عروسي ليلي دختر او را براي بيك محمد مي‌گذارد و ضمن صحبت‌هايي پنهاني از گل‌محمد مي‌خواهدكه نجف ارباب را آزاد كند و از دولت درخواست تأمين كند. گل‌محمد جواب مثبتي به پيشنهادهاي آلاجاقي نمي‌دهد و بي‌آنكه در شام عروسي شركت كند، با ياران خود از قلعه‌چمن مي‌رود.

روزي كه قرار است بيك‌محمد همراه با خان‌عمو به خواستگاري ليلي بروند، سواري از طرف سيدشرضا تربتي براي گل‌محمد خبر مي‌آورد كه به او دستور داده شده هرچه زودتر زنده يا كشته گل‌محمد را تحويل دهد و گل‌محمد و برادرش به اين نتيجه مي‌رسند كه ممكن است عروسي بيك محمد، حيله‌اي براي كشتن او باشد. با اين همه بيك محمد همراه با خان‌عمو طبق قرار، با چند سوار به خرسف مي‌روند و وقتي به آنجا مي‌رسند، متوجه مي‌شوندكه اهالي ده به دستور حاجي خرسفي، از ده بيرون رفته‌اند و خود او هم به مشهد رفته و از گل‌محمد شكايت كرده است. خان‌عمو خشمگين از توهيني كه به آنها شده، دستور مي‌دهد مردم انبارهاي غله حاجي خرسفي را خراب و آنها را غارت كنند و وقتي مردم از ترس ارباب دست به اين كار نمي‌زنند، غله‌ها را به كمك بيك‌محمد به نهر آب مي‌ريزد و خشمگين از آنچه پيش آمده و پشيمان از آنچه كرده است، نزد گل‌محمد برمي‌گردد. در همين موقع قربان‌بلوچ از طرف سرگرد فربخش پيغام مي‌آورد كه فربخش مايل است او را ببيند. در اين ملاقات فربخش خبر مي‌دهد كه از مدت‌ها پيش حكم قتل گل‌محمد را به او داده‌اند وچون اين كار را نكرده است، به جرم بي‌لياقتي مي‌خواهند او را منتقل كنند. اما جانشين او حتماً اين كار را خواهد كرد. فربخش دوستانه از گل‌محمد خداحافظي مي‌كند.

فرداي آن روز، ستار كه به شهر رفته با فربود بر سر احتمال كشته شدن گل‌محمد بحث مي‌كند. ستار تصميم دارد پيش گل‌محمد برگردد و فربود معتقد است كه اين كار فايده‌اي ندارد. ستار هرچند از نظر عقلي حرف‌هاي فربود را قبول دارد، اما ترجيح مي‌دهد براي ياري گل محمد خودش را به او برساند. آخرين پيشنهاد فربود اين است كه تشكيلات مي‌تواند گل‌محمد را مدتي مخفي نگه دارد.

همان روز (15 بهمن 1327) خبر سوء قصد به شاه از راديو پخش مي‌شود. ستار در بحثي كه با يكي از رفقا دارد به اين نتيجه مي‌رسند كه از اين به بعد دوره بدي از سختگيري و ديكتاتوري شروع خواهد شد. در جلسه‌اي كه شب همان روز در باغ فرمانداري سبزوار با حضور آلاجاقي و اعيان شهر تشكيل مي‌شود، برنامه‌اي براي تظاهرات بر ضد حزب توده، به وسيله زندانياني كه آزاد مي‌شوند و روستايياني كه آلاجاقي از دهات اطراف خواهد آورد، ريخته مي‌شود. ستار مصمم مي‌شود خود را به گل‌محمد برساند.

سيدشرضا تربتي پنهاني به سراغ گل‌محمد مي‌آيد تا به او بگويد كه در اوضاع فعلي كه حكومت قدرت گرفته است و دارد همه مخالفان خود را از بين مي‌برد، او مجبور است بنا به دستوري كه دارد، مرده يا زنده گل‌محمد را تحويل بدهد و گل‌محمد بايد بين تمكين، گريز يا مرگ، يكي را انتخاب كند. گل‌محمد تأكيد مي‌كند كه چون اهل تمكين و گريز نيست. مرگ را انتخاب كرده است. درهمان حال سرهنگ بكتاش فرمانده جديد نيز پيغامي براي او مي‌فرستد و از او مي‌خواهد تا فردا شب خود را تسليم كند و اگر نه او جنگ را شروع خواهد كرد. حيدر پسر ملامعراج از طرف پدر به سراغ گل‌محمد مي‌آيد تا اگر او بخواهد، كمك‌هايي برايش فراهم كند. اما گل‌محمد همه پيشنهادهاي كمك را رد مي‌كند. تفنگچي‌هايش را به خانه‌هايشان مي‌فرستد و آخرين پيشنهاد ستار را براي در بردن جان خود، نمي‌پذيرد. روز بعد به گل محمد خبر مي‌دهند كه علاوه بر گروه‌هاي سرهنگ بكتاش و سردار جهن و سيدشرضا تربتي، براي مقابله با او ارباب آلاجاقي هم گروهي به سركردگي بابقلي بندار فراهم كرده است.

گل‌محمد براي اينكه كسي كشته نشود، با ياران نزديكش شبانه به كوه مي‌روند تا جنگ به كوه كشيده شود. صبح همان روز، زيور پنهان از همه خود را به اردوي سرهنگ بكتاش و جهن‌خان مي‌رساند و از آنها خواهش مي‌كند كه جنگ با گل‌محمد را شروع نكنند. زيور دستگير مي‌شود. ساعتي بعد، جهن‌خان و بابقلي بندار با چند تفنگچي به قلعه ميدان مي‌آيند و از بلقيس و مارال محل استقرار گل‌محمد را مي‌پرسند و در برابر امتناع آنها، مارال و بلقيس را با خود به اسارت مي‌برند.

شب آن روز حيدر پسر ملامعراج خبر اسيرشدن زنها را به گل‌محمد مي‌رساند و از گل‌محمد مي‌خواهد كه موافقت كند تا در كنار او بجنگد. گل‌محمد او را نزد پدرش برمي‌گرداند. زيور كه با كشتن امنيه‌اي موفق به فرار شده، خود را به گل‌محمد مي‌رساند و با شروع حمله، همراه با او مي‌جنگد. در اين نبرد طولاني، خان‌عمو، گل‌محمد، بيك‌محمد، ستار و زيور كشته مي‌شوند. جنازه‌هاي بيك‌محمد و گل‌محمد و خان‌عمو را به سبزوار مي‌برند. چندروزي به نمايش مي‌گذارند و بعد در گوري دسته‌جمعي دفن مي‌كنند.

موسي و قربان‌بلوچ و نادعلي چارگوشلي جسد ستار را در همان‌جا كه كشته شده، به خاك مي‌سپارند. مارال جنازه زيور را سوار بر اسب با خود مي‌برد. نادعلي اسب خود را به قربان بلوچ مي‌دهد تا بتواند خود را از آنجا در ببرد و خود تا صبح در كنار گور ستار مي‌ماند.



درباره داستان:

شعر زير در وصف بخشندگي و جوانكردي خان كلميشي يا همون گلممده كه بين كرداي خراسان هنوزم زمزمه ميشود:

خاني كلميشي خان جانو ،

فيكرا مه بكشي،خان جانو،

خان جانو، اگه فكري مه نه كشيني خان جانو

لي هاتيه سه ر مه قوشين.

(در برابر نابرابري ها تنها پناه ما تو هستي اي خان كلميشي)



نقل است كه اين شعر كرمانجي وصف حال مارال در شب مرگ گلممد است كه براي بچه اش مي خوانده است:

ايشه و ساره آوي مايه لاريكه لار

ديغان چوويه سالار مايه لاريكه لار

لاريكه لار ده كه م ئه ز لاريكي خوه

خه لكو خودي بان ده كه م گول نازيكي خوه

.....

و شعر زير كه به فارسي هست و بر سر زبانها جاريست:

صد بار گفتم همچي مكن ننه گل محمد /
زلفاي سياه ر قيچي مكن ننه گل محمد /
صد بار گفتم پلاو مخور ننه گل محمد /
وردور كوها تاو مخور (تاب مخور) ننه گل محمد /
صد بار گفتم ياغي مرو ننه گل محمد /
رفيق الدغي (آلاجاقي داستان دولت ابادي)مرو ننه گل محمد /
الدغي بيبفاي (بيوفاست) ننه گل محمد /
تا آخر دنيا با تو نياي (نمي آيد ) ننه گل محمد /
ايمروز كه دور دورنس (دوران تست) ننه گل محمد /
اسب سيات(قره آت) دجو لونس ننه گل محمد /
اي جاولونا هميشه نيس ننه گل محمد /
اسب سيات دبيشه نيس ننه گل محمد /
وصف شما د ايرونس (در ايران است)ننه گل محمد /
عكس شما تهرونس ننه گل محمد /
كو جرق و جرق شمشيرت ننه گل محمد /
كو درق و درق هفت تيرت ننه گل محمد /
كو اجاقت كو اتاقت ننه گل محمد /
كو براراي قولچماقت(خان ممد و بيگ يا بگ ممد) ننه گل محمد /
گل محمد ددخاوبي ي ننه گل محمد /
تفنگشم برناو بي ي ننه گل محمد /
او تخم مرغاي لاي نونت ننه گل محمد /
آخر نرف نوش جونت ننه گل محمد /
قت بلندت شوه رف (چپه شد،آويزان شد ) ننه گل محمد /
نيمزي(يا مارال) قشنگت بيوه رفت ننه گل محمد /
فشنگ د بند قطار قطار ننه گل محمد /
وخ بار به جنگ سبزوار ننه گل محمد /

الاي بمير قاتلت ننه گل محمد /

خنك رو و دل مادرت ننه گل محمد/



اين داستان واقعيست و در روزنامه هاي سالهاي دهه 20 سرنوشت گلممد وجود دارد.

آنچه رمان «كليدر» را از افسانه‌هاي ياغيان و عياران متمايز مي‌كند، ارتباطي است كه نويسنده از طريق ستار (پينه‌دوز دوره‌گردي كه در حقيقت عضو تشكيلاتي سياسي است) بين زندگي گل‌محمد با جامعه شهري سال‌هاي اواسط دهه بيست برقرار كرده است تا نگاهي انتقادي بيندازد به فعاليت‌هاي تشكيلاتي كه با هدف ايجاد تحول در زندگي كارگران و روستاييان، در صدد ايجاد همبستگي بين اين دو طبقه بود. حال آنكه اقليت كارگري جامعه آن سال‌ها نمي‌توانست نقش مؤثري در كمك به اكثريت دهقاني داشته باشد؛ دهقاناني كه ترس‌ها و احتياط‌ها وسنت‌هاي چند هزارساله، دست و پاي عملشان را بسته بود و نمي‌توانستند در برابر نظامي كه اجزاي درهم پيچيده آن قرن‌ها حامي و نگهدارنده منافع يكديگر بودند، بايستند.

نويسنده در پايان رمان قربان بلوچ (نيروي تجربه ديده مبارزه) را با موسي (كارگر جوان آگاه) با اميد ديدار، بر جا مي‌گذارد، با اين آرزو كه در موقعيتي مناسب‌تر، يكديگر را پيدا كنند.

به نقل از: ايرو-وب






دانلود آهنگ ها كرمانجي گروه كوات سري اول

۲۳ بازديد



متن و ترجمه آهنگ بيدل

۲۲ بازديد
متن آهنگ به كورمانجي
محسن
دردي ظالم دردي ظالم
دردي ظالم دردي ظالم
عجل هاتيه له بي مجالم
هم ده ويژم هم ده نالم
ته كو ده گو از مر نا كم
انگوشتره خا زر ناكم
جايله خلكه بي دل ناكم

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Derdî zalim derdî zalim
Ejel hatêye lib ê mecalim
Hem dewîjim li hem denalim
Te ku degû lie z mir nakem
Engûşterê li xa zir nakem
Cayli xelki li bîdil nakem

ترجمه به پارسي
درد ظالم، درد ظالم
موقع مرگم فرا رسيده و مجالي ندارم
هم ميخوانم و هم مينالم
تو كه گفتي شوهر نمي كنم
انگشترم رو طلا نمي كنم
جوان مردم رو دلشكسته نمي كنم

متن آهنگ به كورمانجي
يلدا
چه ره بكم له از خاپاندم
چه ره بكم له از خاپاندم
وه خا وي را له از تركاندم
وه ناو رون دا لاي لاي از قاوراندم لاي از قاوراندم

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Çere bikem lie z xapandêm
We xa wî ra lie z terkandim
We nav rûn da lay lay ez qawrandim lay ez qawrandim

ترجمه به پارسي
چكار كنم منو فريب داد
و بعد منو ترك كرد
منو درون روغن سرخ كرد (منظور دل كباب كردن است)

متن آهنگ به كورمانجي
محسن
مه گو له جم من پر مسكن
مه گو له جم من پر مسكن
ژه من و ته له پر گوو ده كن
من وه ته را هوال جان جاوني ده كن جاوني ده كن

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Mi gû li cem min pir mesekin
Je min o te li pir gew deken
Min we t era heval can cawnê deken li cawnî deken

ترجمه به پارسي
بهت گفتم، زياد كنار من نمان
از من و تو زياد صحبت مي كنند
من و تو رو اي دوست، چشم ميزنند

متن آهنگ به كورمانجي
يلدا
خراو بووه له كله كوتي
خراو باوه له كله كوتي
گپك ده وه نافلتي
وه وي دردا ده شه ووتي

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Xeraw bawi li kelê kûtî
Gepek dewi li nafilitî
We vî derda li eşewitî

ترجمه به پارسي
روستاي بد خراب بشه
اگه شايعه اي بشه از دستش خلاص نميشي
با اين درد (شايعه و حرف مردم) مي سوزي

متن آهنگ به كورمانجي
دردي ظالم دردي ظالم
دردي ظالم دردي ظالم
عجل هاتيه له بي مجالم
هم ده ويژم هم ده نالم

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Derdî zalim derdî zalim
Ejel hatêye lib ê mecalim
Hem dewîjim li hem denalim

ترجمه به پارسي
درد ظالم، درد ظالم
موقع مرگم فرا رسيده و مجالي ندارم
هم ميخوانم و هم مينالم

متن آهنگ به كورمانجي
پر ژه كاران له خاده نه له
پر ژه كاران له خاده نه له
خاده ده‏له له، بنده نه له
بنده به له‏، لاي لاي ده باو نه له، لاي ده باو نه له

مه گو ننه له دايكه ننه
مه گو ننه له دايكه ننه
خواستگار هاتنه له تا دالانه
از بي دلوم لاي لاي، من ميه نه، لاي من ميه نه

نيكا به ويژ له از چه ره كم
نيكا بويژ له از چه ره كم
ژه دست ته له خا وندا كم
من يشه نكر وان راضي كم، لاي وان راضي كم

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Pir je karan xadi nili
Xadi bili li bende nili
Bende bili li di bav nili li lay di bav nili

Mi gû neni li daîyki neni
xastgar hatne lit ay dalani
Ez bîdilûm li min meyeni lay min meyeni

Nîka biwîj lie z çerekem
Je dest te li ez xa venda kem
min eşe nekir li van razî kem lay van razî kem

ترجمه به پارسي
خيلي از كارها رو خدا اجازه نميده
خدا هم بذاره، بنده نميذاره
بنده بذاره، پدر و مادر نميذارن

گفتم مادر جان عزيز جان
خواستگاران تا دالان آمده اند
من عاشق نيستم، منو به اينها ندهيد

حالا بگو من چكار كنم؟
از دست تو خودم رو قايم كنم
من نتوانستم اونها رو راضي كنم


منبع : http://www.kuwatmusic.coml/


كتاب آشنايي با قوم بزرگ كورد و كرمانج در ايران و ساير كشورها

۲۳ بازديد
كتابي كه در زير لينك آن براي دانلود قرار داده شده “كتاب آشنايي با قوم بزرگ كورد و كرمانج در ايران و ساير كشورها” مي باشد و قابل نصب بر روي انواع گوشي هاي موبايل مي باشد.





كرمانجي Kurmancî

۱۷ بازديد
كرمانجي (به كوردي: Kurmancî) كه به آن كرمانجي شمالي هم گفته مي‌شود يكي از گويش‌هاي اصلي كوردي است. برخي منابع از گويش سوراني با نام «كرمانجي جنوبي» ياد مي‌كنند.
كرمانجي سرشتي قديمي‌تر و اصلي‌تر را نسبت به ديگر گويش‌هاي كوردي حفظ كرده چرا كه ديگر گويش‌هاي كوردي به خاطر نفوذ دراز مدت فارسي و گوراني و شايد جذب يك زيرلايه مشخص ايراني، دستخوش دگرگوني‌هاي چشمگير شده‌اند.

فهم زبان گويشوران كرمانجي و سوراني براي يك‌ديگر در ابتدا كمي مشكل است اما پس از مدت كوتاهي به راحتي قادر به برقراري ارتباط با هم خواهند بود.

بقيه در  ادامه مطلب

گستره
كرمانجي در سرتاسر كردستان تركيه و كردستان سوريه، بخشي از كردستان عراق، استان آذربايجان غربي در شهرستان‌هاي اروميه، سلماس، خوي، ماكو، چالدران تكلم مي‌شود. همچنين در شمال شرق ايران و در استان‌هاي خراسان شمالي و خراسان رضوي گويش غالب در شهرستان‌هاي بجنورد، اسفراين، قوچان، شيروان، كلات نادري و “مانه و سملقان”، كرمانجي است. كرمانجي در شهرستان‌هاي درگز، چناران و فاروج با در اختيار داشتن درصدي بالا، زبان دوم است. با توجه به مهاجرت‌هاي گستره از ساير شهرهاي كورد زبان شمال خراسان به مشهد شمار كرمانج‌هاي ساكن در مشهد قابل توجه است. در روستاهايي در شهرستان رودبار استان گيلان به ويژه در بخش عمارلو كه شامل دو بخش ميباشد كه عمده ساكنان بخش خورگام كه شامل روستاهاي بره سر چها محل جلالده و بيش از يكصد پارچه آبادي و روستا به زبان كورماجي صحبت ميكنند پيركوه و كرماك و دوسالديه عمارلو و برخي روستاهاي سياهكل و نيز در قسمت‌هاي كوردنشين ارمنستان و قزاقستان و استان‌هاي كلباژار و زنگلان در جمهوري آذربايجان به كوردي كرمانجي تكلم مي‌شود. بيشتر كوردهاي ساكن اروپا به زبان كرمانجي تكلم مي‌كنند. كرمانجي با آنكه از لهجه‌هاي مختلفي تشكيل شده ‌است ولي لهجه مرجع و كتابي (معيار) آن به لهجه جزيري در كردستان تركيه شبيه ‌است كه از زمان‌هاي دور شاعران و نويسندگاني مانند احمد خاني، ملاي جزيري، فقي تيران، ماموستا جيگر خوين و علي حريري آثار ارزشمندي را خلق كرده‌اند.

شراني، شاقي {شكاكي}، موصولانلو، زاخوراني و صربياني و شاهيندژ و بعضي از روستاهاي شهرستان هشترود و ماه نشان در آذربايجان شرقي به اين گويش سخن مي‌گويند. اين فقط گوشه‌اي از مناطقي بود كه در آن كرمانجي مرسوم است. در مناطق ديگري مثل منطقه اورياد در حوالي ميانه و در روستاهاي هشترود و شهرستان پري در آذربايجان شرقي نيز تا چند سال پيش مردم آنجا پوشش كرمانجي داشتند و به اين گويش سخن مي‌گفتند كه به تدريج و به علل خاص زبان خود را كنار گذاشته و تركي صحبت كردند گرچه هنوز زبان كرمانجي در پيرمردان و پيرزنان آن نواحي استفاده مي‌شود. در خراسان بزرگ نيز كرمانجي در مناطق شمالي آن، شمال خطي كه مشهد را به بجنورد اتصال مي‏‏دهد و به مرز تركمنستان محدود مي‌شود، تكلم مي‌شود. ساكنين برخي روستاهاي تركمنستان كه هم مرز با ايران هستند مانند روستاي فيروزه نيز به اين زبان تكلم مي‌كنند.

در اطراف شهرستان خلخال واقع در استان اردبيل نيز روستاهايي به زبان كرمانجي تكلم مي‌كنند كه از شمال به جنوب عبارتند از: ميل آغاردان، بلوكانلو، مصطفي لو، پيرانلو، اوجغاز، مورستان، كلستان عليا، حاجي آباد، كلستان سفلي، لنبر، نواشنق، آقبلاغ كرد، غفور آباد، كالار، چلنبر، داودخاني، خداقلي قشلاق و دليلر

بيش از دو سوم از كوردزبانان جهان به گويش كرمانجي تكلم مي‌كنند.

الفبا و نوشتار
براي نوشتن كرمانجي در تركيه و سوريه از حروف لاتين، در كردستان عراق و ايران از خط عربي و در قسمت كردنشين ارمنستان از خط سيريليك استفاده مي‌شود. در استان‌هاي خراسان رضوي، خراسان شمالي و آذربايجان غربي به عنوان مهمترين استان‌هاي كرمانج‌نشين در ايران، كاربرد حروف لاتين در حال گسترش است.
الفباي كوردي از 31 حرف تشكيل مي‌شود:
A B C Ç D E Ê F G H I Î J K L M N O P Q R S Ş T U Û V W X Y Z


متن و ترجمه آهنگ شاسيار

۳۰ بازديد
متن آهنگ به كورمانجي
اوره آسمين ارمان ارمان دگورمژن دگورمژن
كريه برخان خاده جان دبارژن
همدل هوال عزيز جان ته ناويژم
چاو شور پرن ارمان ارمان سره ساوو
اورزه لنگه هوال جان ورين راوه؟
بكن برا عزيز جان درد بلاوه

متن آهنگ به كورمانجي
اوره آسمين ارمان ارمان دگورمژن دگورمژن
كريه برخان خاده جان دبارژن
همدل هوال عزيز جان ته ناويژم
چاو شور پرن ارمان ارمان سره ساوو
اورزه لنگه هوال جان ورين راوه؟
بكن برا عزيز جان درد بلاوه

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Ewri asmîn erman erman erman erman degurmijin degurmijin
kerîyei berxan xwade can debarijin
Hemdil heval ezîz can te navijim
Çav şûr pirin erman erman erman erman erman erman sere sawi
Orzelingi heval can verîn rawi
Biken bira azîz can derd belawi

ترجمه به زبان پارسي
ابرهاي آسمان مي غرند (دل پري دارند)
گله بره ها زار مي زنند (بارژ: بع بع حاصل از دلتنگي براي ديدن و خوردن شير مادر توسط بره را گويند)
اي يار و همدم من، من تو را ترك نمي كنم
حسودان زيادند مواظب خودت باش
اسپند سر راه خودت دود كن
بخند و شادي كن تا غمها و دردهايت دور بشوند

متن آهنگ به كورمانجي
تركه مه كر الله خاده ارمان ارمان دلبره من، دلبره من
داغت داني ياره جان جيگر من
بو خراوو و مال خراو دلبره من

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Terki mi kir ella xwdi erman erman dilberi min, dilberi min
Daqek danî yari can cîgeri min
Bû xerawo mal xeraw dilberi min

ترجمه به زبان پارسي
خدايا دلبرم تركم كرده است
يار من داغي روي دلم گذاشته است
داغون و خانه خراب شده ام اي دلبر من

متن آهنگ به كورمانجي
خه ور نه وو الله خاده ارمان ارمان ژه ياره من
كمانداره بي مروت بر دل من
خه ور نه وو عزيزه ژه يار من

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Xewer newû ella xwdi erman erman je yari min
Kemandari bê murwet bir dili min
Xewer newo ezîzi je yari min

ترجمه به زبان پارسي
خداي من از يار من خبري نشد
ابروكمان بي محبت دلم را برد
عزيز من از يار من خبري نشد

متن آهنگ به كورمانجي
بالاخانه ارمان ارمان ارمان ارمان خشت و نيمه ارمان ارمان خشت و نيمه
فه كه ياره هواله كانيا جيمه
فه كه ياره هواله كانيه جيمه للاي لاي

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Balaxane erman erman erman erman xişt o nîme erman erman xişt o nîme
Feki yari hevali kanîya jîme
Feki yari hevali kanîya jîme lelay lay

ترجمه به زبان پارسي
بالا خانه خشت و نيم است (حالتي نيمه ساخت دارد)
لب و دهان يار من زلال و زيباست
لب و دهان يار من زلال و زيباست
چشمه جيم: چشمه اي كه دور و بر آن پر از سبزه و چمن است و آب زلالي دارد
بالا خانه: خانه دو طبقه را گويند

متن آهنگ به كورمانجي (محسن)
سر هلينم ارمان ارمان ارمان ارمان ارمان ارمان له كويران
چه ره بوومه ياره جان خانه ويران
له وي كارا مال خراو بومه حيران

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Ser hilînem erman erman erman erman le kevyran
Çere bûme yari can xane vîran
Le vê kara mal xeraw bûme hiyran

ترجمه به زبان پارسي
سر به كوه و بيابان بگذارم
اي يار عزيزم ديدي چگونه خانه ويران شدم
اي خانه خراب هنوز توي اين كار حيران مانده ام

متن آهنگ به كورمانجي
بالاخانه ارمان ارمان ارمان ارمان خشت و نيمه ارمان ارمان خشت و نيمه
فه كه ياره هواله كانيا جيمه
فه كه ياره هواله كانيه جيمه للاي لاي

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Balaxane erman erman erman erman xişt o nîme erman erman xişt o nîme
Feki yari hevali kanîya jîme
Feki yari hevali kanîya jîme lelay lay

ترجمه به زبان پارسي
بالا خانه خشت و نيم است (حالتي نيمه ساخت دارد)
لب و دهان يار من زلال و زيباست
لب و دهان يار من زلال و زيباست

متن آهنگ به كورمانجي (يلدا)
تركه مه كر الله خاده ارمان ارمان دلبره من، دلبره من
داغت داني ياره جان جيگر من
بو خراوو و مال خراو دلبره من

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Terki mi kir ella xwdi erman erman dilberi min, dilberi min
Daqek danî yari can cîgeri min
Bû xerawo mal xeraw dilberi min

ترجمه به زبان پارسي
خدايا دلبرم تركم كرده است
يار من داغي روي دلم گذاشته است
داغون و خانه خراب شده ام اي دلبر من

متن آهنگ به كورمانجي
خه ور نه وو الله خاده ارمان ارمان ژه ياره من
كمانداره بي مروت بر دل من
خه ور نه وو عزيزه ژه يار من
شاه سياران ارمان ارمان ارمان ارمان كا گلا من

متن آهنگ به كورمانجي لاتين
Xewer newû ella xwdi erman erman je yari min
Kemandari bê murwet bir dili min
Xewer newo ezîzi je yari min
Şa sîyaran erman erman erman erman ka gula min

ترجمه به زبان پارسي
خداي من از يار من خبري نشد
ابروكمان بي محبت دلم را برد
عزيز من از يار من خبري نشد
اي شاهسواران گل من كجاست؟


منبع:http://www.kuwatmusic.com 



متن و ترجمه آهنگ گلن ديتمام

۲۹ بازديد


مالان بار كر يار يار ياره بينه بينه
بينه داره گلن ديتمان جانه دا ور سينه
چاو وه دومه اله لا ياره كودا چونه
گلن ديتمام روشه مالان ماله وه له كو نه

مالان بار كر يار يار ياره بينه بينه
بينه داره گلن ديتمان جانه دا ور سينه
چاو وه دومه اله لا ياره كودا چونه
گلن ديتمام روشه مالان ماله وه له كو نه

Malan bar kir yar yar yari bîne bîne
Bîni dari gelim dîtman canim da wer sine
Çav we dûme eli la yari koda çûne
Gelim dîtman rewşi malan mali we le kone

ترجمه به فارسي
خانه ها و چادر ها يكي يكي كوچ كردند
چشمم به دنبال چادر يارم است
اي زيباي خانه خونه شما كجاست
اله له پسمام جانا ماله مه له چينه له رخنا هاي بينه
له سر كانيه آوه سار و له ناو گل و گينه
هر وقت به وي پسمام جانا مال له سره ره نه

Eli li pismam cana mali me le çîne le rexna hay bîne
Le ser kanîyi avi sar o le nav gul o gîne
Her waqt biway pismam cana mal le serê rê ne

ترجمه به فارسي
اي پسر عموجان خونه ما تو كوهه تو اون رخنه ست
كنار چشمه آب سرد و بين گل و گياه ست
هر وقت بيايي پسر عموجان خونه ها سر راهند

از غريوم يار يار ياره بني مالان
آواره مه گلن ديتمان جانم له وي آرا
پيدا ناكم يار يار ياره رد مالان
گلن ديتمام روشه مالان ماله وه له كونه

Ez qerîwi yar yar yari binî malan
Avareme gelim dîtman canim le vê ara
Peyda nakem yar yar yari radi malan
Gelim dîtman rewşi malan mali we le kone

ترجمه به فارسي
من غريبم اينجا اي يار من
در اين بين آواره ام
رد خونه ها رو پيدا نمي كنم
اي زيباي خانه ها خونه شما كجاست

اله له پسمام جانا ماله مه له چينه له رخنا هاي بينه
له سر كانيه آوه سار و له ناو گل و گينه
هر وقت به وي پسمام جانا مال له سره ره نه

Eli li pismam cana mali me le çîne le rexna hay bîne
Le ser kanîyi avi sar o le nav gul o gîne
Her waqt biway pismam cana mal le serê rê ne

ترجمه به فارسي
اي پسر عموجان خونه ما تو كوهه تو اون رخنه ست
كنار چشمه آب سرد و بين گل و گياه ست

هر وقت بيايي پسر عموجان خونه ها سر راهند

منبع :  http://www.kuwatmusic.com



متن و ترجمه آهنگ له ياره

۲۳ بازديد

در ترجمه (متن و ترجمه آهنگ شماره يك آلبوم) زير ابتدا خود عبارات و ترانه به صورت بند بند بيان شده و سپس زير هر بند نوشتار كرمانجي آن و در نهايت ترجمه فارسي آن آمده است. لازم به ذكر است كه اين ترجمه كامل نيست.


صداي يلدا عباسي
از كو ايرو پر غمگينم له ياره له ياره گلناره
چاو له بينان دگرينم له ياره له ياره هواله
نيشان ژه ته از ناوينم گلناره
نيشان ژه ته از ناوينم گلناره


Ez ko îrû pir qemgînim li yari li yari golnari
Çav le bînan degerînim li yari li yari golnari
Nîşan je te ez nawînim golnari
Nîşan je te ez nawînim golnari

ترجمه به پارسي
من كه امروز خيلي غمگينم اي يار من گلنار من
چشم به چادرها مي دوزم اي يار من دوست من
نشاني از تو نمي بينم گلنار من
نشاني از تو نمي بينم گلنار من

متن و ترجمه آهنگ له ياره
درد دل من كاريه له ياره له ياره گلناره
قصان جان من خاريه له ياره له ياره هواله
ديدار مايه قيامته گلناره
ديدار مايه قيامته گلناره


Derdi dilê min karîe li yari li yari golnari
Qussan cane min xarîe li yari li yari hevali
Dîdar maye qîameti golnari
Dîdar maye qîameti golnari

ترجمه به پارسي
درد دل من كاريه اي يار من گلنار من
غصه ها جانم رو خورده اي يار من دوست من
ديدار مانده به قيامت گلنار من
ديدار مانده به قيامت گلنار من

صداي محسن ميرزا زاده
جايلان كشتن ژنان برن له ياره له ياره گلناره
گلنار من هيسير كرن له ياره له ياره هواله
وان فريتن له كوچه و بازاره
وان فريتن له كوچه و بازاره

Caylan kuştin jinan birin li yari li yari golnari
Golnari min hîsîr kirin li yari li yari golnari
Wan firîtin le kûçe o bazari
Wan firîtin le kûçe o bazari

ترجمه به پارسي
جوانان رو كشتن زنان رو بردن اي يار من گلنار من
گلنار منو اسير كردن اي يار من دوست من
اونا رو تو كوچه و بازار فروختن
اونا رو تو كوچه و بازار فروختن

از كو ايرو پر غمگينم له ياره له ياره گلناره
چاو له بينان دگرينم له ياره له ياره هواله
نيشان ژه ته از ناوينم گلناره
نيشان ژه ته از ناوينم گلناره

Ez ko îrû pir qemgînim li yari li yari golnari
Çav le bînan degerînim li yari li yari golnari
Nîşan je te ez nawînim golnari
Nîşan je te ez nawînim golnari

ترجمه به پارسي
من كه امروز خيلي غمگينم اي يار من گلنار من
چشم به چادرها مي دوزم اي يار من دوست من
نشاني از تو نمي بينم گلنار من
نشاني از تو نمي بينم گلنار من

همخواني
از كو ايرو پر غمگينم له ياره له ياره گلناره
چاو له بينان دگرينم له ياره له ياره هواله
نيشان ژه ته از ناوينم گلناره
نيشان ژه ته از ناوينم گلناره

Ez ko îrû pir qemgînim li yari li yari golnari
Çav le bînan degerînim li yari li yari golnari
Nîşan je te ez nawînim golnari
Nîşan je te ez nawînim golnari


زبان مقدس

۲۶ بازديد
زبان‌ كردي (Kurdî)‌ يكي از زبان‌هاي موجود در خاورميانه‌ است . شاخه‌هاي متفاوتي دارد: سوراني،لري،لكي،هورامي،كرمانجي،زاخوو...
در قسمت‌هايي از ايران، تركيه‌، عراق، سوريه و ارمنستان كه‌ اصطلاحا كردستان ناميده‌ مي‌شود به اين زبان تكلم مي‌شود. جمعيتهاي پراكنده كرد همچنين در جمهوري آذربايجان، جمهوري ارمنستان ، خراسان و شهركرد ايران يافت مي‌شوند.

اين زبان در عراق زبان رسمي است [1] در حالي كه‌ در كشور سوريه ممنوع است. تا اوت ???? در تركيه‌ محدوديت‌هاي شديدي بر آن اعمال مي‌شد گرچه هنوز در تركيه بسيار محدود مي‌باشد .[2]. در ايران نيز در برخي رسانه‌ها امكان استفاده‌ از آن وجود دارد در حالي كه‌ استفاده‌ از آن در نظام آموزشي دولتي ممنوع است.

از ويژگي‌هاي اين زبان در امان ماندن آن از سيل وامواژه‌ها از زبان‌هاي مجاور به‌ ويژه‌ در زمينه‌ نوشتار است. با پيشرفتهاي چند دهه اخير همچون زبانهاي ديگري ازجمله فارسي وعربي كلمات دخيل زيادي وارد آن شد.

كد زباني

كد ISO-۶۳۹/۱ زبان كردي KU،

كد ISO-۶۳۹/۲ آن KUR

و كد DIN ۲۳۳۵ آن KU مي‌باشد.



در كتيبه‌هاي سومري ۲۰۰۰ سال پيش از ميلاد از كشوري به نام «كاردا» نام برده شده‌است. اين اقوام همان قومي بودند كه به گفته گزنفون مورخ يوناني راه را بر تيگلاث پيلسر شاه آشور كه با قبايل گوتي در حال جنگ بود بستند و لشكر كشي او را به سوي درياي مديترانه متوقف ساختند گزنفون اين قوم را كاردو مينامد. [1]

منطقه امروزي كردستان عراق در دوران باستان بخش اصلي امپراتوري آشور را تشكيل مي‌داد. آشور بانيپال در سال 633 پ م در گذشت. شاه ماد در حمايت از بابل به آشور اعلان جنگ داد. هوخشتره در سال 614 پ م از كوه هاي زاگروس گذشت و ضمن تسخير آبادي هاي آشوري سر راه، شهر اشور پايتخت دولت آشور را در محاصره گرفت. پس از سقوط شهر آشور، نبوپلسر پادشاه بابل به ديدار هوخشتره آمد و در آنجا پيمان دوستي ايران و بابل تجديد شد. در سال 613 پ م شاه آشور در نينوا بود و اين شهر نيز در سال 612 پ م تسخير شد. نبوپلسر رهبر بابلي‌ها به همكاري با ماد روي اورد.

كردها بخشي از بازماندگان اقوام بومي خاورميانه‌ و مادها هستند. مادها پس از ورود به زاگرس اقوام بومي آنجا يعني كاسي‌ها و لولوبيان (در لرستان) و ديگر اقوام آسياني را در خود حل كردند و زبان ايراني خود را در منطقه رواج كامل دادند.

در دوره‌هاي بعدي اين منطقه بخشي از امپراتوري‌هاي هخامنشي، سلوكي، اشكاني و ساساني گشت.

بنا بر نوشته‌هاي تاريخ نويسان و جغرافي دانان مسلمان، از قبيل بلاذري، طبري و ابن اثير قبايلي كه بعداً به نام كرد شناخته شدند بيشتر نواحي شرقي رود بوتان و كرانه‌هاي شمالي دجله را تا نواحي جزيره (جزيره ابن عمر) متصرف شدند.

بر طبق برخي منابع فارسي كه‌ تعريفي سنتي از اين واژه‌ مي‌دهند آنها گروهي از گوردها يا گردان به معني پهلوان و قوي هيكل يا جنگجوي بي باك بودند و نام گرد در شاهنامه هم از همين خانواده‌است گرد بعدها در زبانها براي راحتي تلفظ و يا در زبان عربي به كرد تبديل شده‌است. كورد همچنين مي‌تواند به معني پسر تعبير شود.

به موجب تاريخ شرفنامه بدليسي، قديمي‌ترين قبايل كرد باجناوي‌ها و بوتي‌ها هستند كه اين نام‌ها به دليل سرزمين باجان و بوتان بر آنها نهاده شده‌است.

تا دوره‌اي نه چندان دور مردمي كه به زبان كردي كرمانجي (زبان اكثر كردها) سخن مي‌گويند و در آناتولي ساكن هستند خود را كرمانج مي‌ناميدند و نام كرد در ميان ايشان چندان رواج نداشت.

مردمي كه به زبان زازا صحبت مي‌كنند يعني زباني كه براي ديگر كردها زياد قابل فهم نيست نيز بر دو دسته‌اند برخي خود را كرد معرفي مي‌كنند و برخي خود را داراي هويت قومي متفاوتي مي‎دانند. شرف‌الدين بدليسي حدود كردستان را در روزگار صفوي و در كتاب شرف نامه خود با افزودن ولايت لرستان يك جا ذكر مي‌كند و در شرفنامه سرزمين لرستان و قوم لر را با كردها يكي مي‌شمارد.

تمام كردستان تا سال ۱۵۱۴ ميلادي يكي از ايالات ايران بود. در جنگ چالدران كه بين نيروهاي شاه اسماعيل اول صفوي و سلطان سليم اول عثماني در سال ۱۵۱۴ ميلادي انجام گرفت بر اثر شكست ايران، بخشي از كردستان از ايران جدا شد و نصيب عثماني ‌گرديد (كردستان عثماني).

برخي هم مانند مصطفي بارزاني با اعلام اين نظر كه «هركجا كرد زندگي مي‎كند، آن جا ايران است» همواره بر پيوند ناگسستني تاريخي و نژادي كردها با ديگر ايرانيان تاكيد داشت. [2]

[ويرايش] جمعيت و پراكندگي

به علت اينكه آمارگيري دقيقي از جمعيت كردها انجام نگرفته تمام آمارهاي ارائه شده تخميني هستند. بنا به برآوردهاي غيررسمي جمعيت و مساحت اين منطقه به طور تقرييبي 35 ميليون نفر در سال ۲۰۰۳ در منطقه اي به وسعت ۱۹۰۰۰۰ كيلو متر مربع است. برخي جمعيت و مساحت آن را ۳۰ ميليون نفر در محيطي به وسعت كشور فرانسه (km² ۵۴۳ ۹۶۵) تخمين مي‌زنند.

ناحيه زيست كردزبانها عمدتاً كوهستاني است كه از شرق به وسيله دامنه‌هاي شرقي كوه‌هاي زاگرس به درياچه اروميه منتهي مي‌شود. از اين قسمت به طرف جنوب و حد فاصل همدان و سنندج امتداد مي‌يابد. در طرف جنوب هم بعد از دور زدن كرمانشاه، ايلام و بخش‌هايي ازلرستان و كركوك به موصل ختم مي‌شود. از شمال به طرف ماردين، ويران‌شهر و اورفه امتداد يافته، آن گاه از شمال به طرف ملاطيه و حوزه رود فرات مي‌رود تا به كماليه ميرسد. در قسمت‌هاي شمالي كردستان محدود به كوهستانهاي مرگان‌داغ و هارال‌داغ است كه به طرف ارزنجان و ارزروم امتداد مي يابد. البته در تمام مناطق ذكر شده بسياري اقوام غير كردزبان نيز زندگي مي كنند.

مناطق كردزبان اگر چه كوهستاني است اما همين مناطق كوهستاني داراي دره‌هاي وسيع و حاصلخيزي نيز است. كوههاي اين منطقه در زمستانها پوشيده از برف است و در تابستانها با آب شدن برفها به مانند فرشي سبز رنگ از زيباترين مناطق ديدني جهان مي‌شود. چراگاههاي آن كه در دورانهاي دور پرورش دهنده اسب‌هاي مادي بوده‌اند امروزه نيز براي چراي گوسفندهاي عشاير و ايلات كرد از اهميت به سزايي برخوردارند. به طور كلي از بدو تاريخ كوه‌هاي بالاي ميانرودان مسكن و جايگاه مردمي بوده‌است كه با امپراتوري‌هاي جلگه‌ها يعني امپراتوري‌هاي بابل و آشور و گاه آنها را شكست مي‌داده‌اند

تاريخچه زبان كردي

زبان كردي پيش از اسلام

مادها ظرف ??? سال طومار اين حكومتهاي بومي منطقه‌ را در هم پيچيدند و در سال ??? پيش از ميلاد مسيح امپراتوري بزرگ مادي را بنيان نهادند و بدين ترتيب زبان مادي به زبان رسمي بدل شد. از آن زمان تا هنگام انتشار اسلام در كردستان، سيزده قرن سپري شده‌است. در اين مدت طولاني سرزمين ماد بزرگ و كوچك و سرزمين‌هاي ديگري كه به سرزمين ماد ملحق شده اند؛ از حيث نظامي وسياسي بسيار دست به دست شده‌اند. و قدرت سياسي به دست افراد مختلفي - كه زبان آنها با زبان مادها متفاوت بوده‌است - افتاده‌است. هر حكومتي هم كه برسر كار آمده زبان خود را به عنوان زبان رسمي بر اين سرزمين تحميل كرده‌است. در اوضاع واحوال آن روزگاران، كه تمامي بنيادهاي اجتماعي كم رنگ شده و رو به افول نهاده بوده‌است، اين جابه جايي درقدرت نمي‌تواند از تأثير نهادن بر اين بنيادها بركنار بوده باشد. تاريخ، برخي رويدادها را ثبت كرده‌است كه طي آن، سلطه? سياسي بريك سرزمين، تغييرات نژادي بنيادي و ايستايي زبان را در آن سرزمين باعث شده‌است. امروز ردپاي تأثير جابه جايي در قدرت را در شرق قلمرو امپراتوري ماد به وضوح مي‌توآن ديد. به عكس در بخشي از غرب سرزمين ماد، بنيادها همچنان دست نخورده مانده‌است. بلكه تسلط مادها وضعيت نژادي وزباني برخي از سرزمين‌هايي را كه بعدا به قلمرو مادها ملحق شد، تغيير داده و به مسير توسعه? مادي كشانده‌است و به موازات بخش غربي قلمرو خود، آنها را توسعه داده‌است.

بيشتر تاريخ شناسان پر آوازه براين باورند كه، كردهاي امروز نوادگان مادهاي ديروزند.«اگر كردها نوادگان مادها نباشند، پس برسر ملتي چنين كهن و مقتدر چه آمده‌است و اين همه قبيله و تيره? مختلف كرد كه به يك زبان ايراني و جداي از زبان ديگر ايرانيان تكلم مي‌كنند؛ از كجا آمده‌اند؟» (مينورسكي ????)

از آنجا كه‌ زبان هر سرزميني اگر رويدادهاي تاريخي آن راتغيير نداده باشند زبان ساكنان كهن همان سرزمين است. رويدادهاي تاريخي وجابه‌جايي حكومتها طي سيزده قرن، نتوانسته‌است چيزي را در بخش غربي قلمرو ماد، تغيير دهد. و امروز ساكنان اين بخش از مادستان كهن، كردها هستند كه نوادگان ميدي‌ها به شمار مي‌روند. به راستي بيش از اين كه بگوييم زبان كردي از اساس پايان نشو و نما و تكامل زبان مادي است؛ مي‌توان به گونه? ديگري اظهار نظر كرد؛ بي‌ترديد، خير. زيرا همه? اسناد تاريخي كه دانشمندان - تنها به منظور خدمات علمي – بررسي و تجزيه و تحليل كرده اند؛ تاكنون همين حقيقت را آشكار كرده‌اند كه؛ زبان كردي امروز آثار و نشانه‌هاي كمال يافتگي زبان مادي ديروز را دز خود دارد.

زبان يك پديده? اجتماعي است كه براساس قواعد مشخص خود تغيير مي‌كند؛ تكامل و توسعه مي‌يابد و در سير تكاملي خود از ديگر زبانها تأثير مي‌پذيرد؛ و او هم بر آنها اثر مي‌گذارد و گاهي در اين گير و دار مي‌ميرد. زبان مادي نيز از اين قاعده مستثني نيست و از همه? زبانهايي كه به پشتوانه? قدرت سياسي در قلمرو ماد زبان رسمي بوده‌اند، تأثير پذيرفته و برآنها تأثير گذاشته‌است و تا امروز زنده مانده‌است.

بويژه زبان پارتي (فارسي = پهلوي اشكاني)، كه به نظر زبان شناسان همراه با زبان مادي در زمره? زبانهاي شمال شرقي، خانواده? زبان ايراني جاي مي‌گيرند؛ .بيش از ديگر زبانها بر زبان مادي تأثير نهاده‌است و امروزه رد پاي اين تأثيرات در گويش آييني زبان كردي، ديده مي‌شود.

زبان كردي پس از اسلام

شكي نيست كه پس از حمله‌ اعراب، زبانهاي منطقه‌اي بخشهاي اين سرزمين نومسلمان از رواج نيفتادند؛ چراكه، زبان محاوره? مردم به شمار مي‌رفتند و رشد و تكامل خود را در شرايطي نوين از سر گرفتند. تقابل زبانهاي ايراني اواخر دوره? ساساني و آغاز ظهور اسلام و گويشهاي آن، در ميان خود و در شرائطي جديد و دوره‌اي جديد، به گوناگوني اين زبانها در شرق ايران به پيدايش (فارسي نو) و در غرب آن به پيدايش «كردي» منجر شده‌است. كه هر دو تعدادي گويش و بن گويش دارند. پس از گسترش اسلام، فارسي نو، گويشي بود كه بر اساس ريشه‌هاي بسيار كهن خود با ديگر گويشها در هم آميخته بود اين آميختگي حتي پيش از زمان ساسانيان آغاز شده بود. فارسها پيش از كردها براي احياي زبان خود، به تكاپو افتادند و شروع به كتابت كردند. وپيداست كه كتاب شاهنامه? ابومنصوري – كه خود از ميان رفته وتنها مقدمه? آن در دست است – اگر تنها كتاب نباشد، قديمي‌ترين كتابي است كه به زبان فارسي نگاشته شده (سال??? هجري – ??? ميلادي) و از نابودي درامان بوده‌است.

كهن‌ترين سند نوشتاري كردي در دوران جديد، رباعيات باباطاهر عريان است كه در آغاز سده? يازدهم ميلادي در همدان كنوني – هگمتانه، پايتخت مادها – به گويش كردي جنوبي، سروده شده‌است. اين رباعيات – بدون هدف نزديك كردن زبانشان به فارسي– تا حدودي تغيير داده شده‌اند. با اين همه در اين كه باباطاهر رباعيات خود را به شيوه? فولكلوري – كه در آن دوره به عنوان فهلوي (پهلوي، فهلويات يا پهلويات) شناخته مي‌شده‌است – سروده‌است، هيچ ترديدي نيست.

براي آشنايي بيشتر با فهلوي مي‌توان به گفته‌هاي دكتر معين استناد كرد كه مي‌گويد: پهلوي، «فهلويه مر»: ???? ترانه? سروده شده به يكي از زبان‌هاي كشور ايران (بجز زبانهاي گفتاري و رسمي) بريك وزن از اوزان عروضي يا وزني هجايي سروده شده‌است و بخشي از آنها در قالب دوبيتي هستند.[?] پهلوي يا پهلويات با وزني بخصوص و همانند گوراني خوانده مي‌شده‌است وگاهي آن را پهلوي وبرخي اوقات آنرا اورامه، اورامن و اورامنانيان مي‌گفته‌اند. و اورامن (اورامنان) وزني كهن در موسيقي و مشابه بحر هزج مسدس است كه به آن فهلويات مي‌گفته‌اند.[?] شايد براي دريافت اين موضوع كه، اورمنان، همان گونه? فارسي (هورامه نان) كردي است و با واژه? (هه ورامان) يكي است، به تلاش چنداني نياز نباشد. هورامه‌نان – هورامانان = هور + امان (امدند) + آن – زمان طلوع خورشيد. همچنان كه مي‌گويند: (به يانيان) بامدادان، (ئيواران) زمان عصر.

هنگام بامداد تا نيمروز، يكي از پنج وقتي بوده كه زردشت براي نذرو نيايش، قرار داده كه آيين ويژه? خويش را داراست و قطعه‌اي از آن– كه چند بار تكرار مي‌شود – در ذيل آمده‌است.

نمو هوره خشه ايته آورود اسپايي!

يعني نماز براي هور (خورشيد) كه تيز تك مي‌درخشد!

بي گمان اين نيايش مانند همه? نيايشهاي آيين زردشتي همراه موسيقي مخصوصي زمزمه مي‌شده و يا به صداي بلند خوانده مي‌شده‌است و گويا مردم آنرا (نويژهر) يا (نيايشي هورامانان) گفته‌اند. پيداست كه پس از گسترش اسلام نذر و نيايش از رونق افتاده‌اند. اما نوا (هه وا) وخنياي آن – كه در ميان مردم باقي مانده‌است – كم كم به نواي (گوراني) بدل شده و آنها را فهلويات امانان گفته‌اند. از نظر من (هوره) كه هم اينك يكي از نواها و ملوديهاي آواز كردي است؛ همان (هورامانان) بخشي از نام خود را پاس داشته ونام آن همچون (الله ويسي) به يكباره تغيير نيافته‌است.

طبقه بندي

زبان كردي عضوي از شاخه شمال‌غربي زبان‌هاي ايراني است كه خود شاخه‌اي از زبان‌هاي هندوايراني است و آن نيز به‌ نوبه‌ خود شاخه‌اي از زبان‌هاي هندواروپايي است.

گويش‌ها و لهجه‌ها

زبان‌ كردي‌ به سه گروه بخش مي‌شود:

· گروه كرمانجي

· گروه زازا_گوران

· گروه گويش‌هاي جنوبي

?. گروه كرمانجي نيز خود به دو گويش عمده بخش مي‌شود:

· گويش كرمانجي شمالي يا اصطلاحا همان كرمانجي (Kurmancî)

· گويش كرمانجي جنوبي يا اصطلاحا سوراني (Soranî)

?. گروه زازا_گوران نيز به سه بخش بخش مي‌شوند:

· گويش‌ اورامي (Hewramî)

· گويش گوراني (Goranî)

· گويش زازا (Zaza)

?. گروه گويش‌هاي جنوبي نيز شامل كرمانشاهي، كلهري، كليايي، پيروندي، لكي، فيلي (و يا پهلي) مي‌باشند.

در اين ميان در كتابها، روزنامه‌ها، مجله‌ها و نيز در پخش برنامه‌هاي راديو و تلويزيوني از كرمانجي در مناطق شمالي و سوراني در مناطق جنوبي استفاده مي‌شود.

زبان كردي به‌ ويژه‌ در زمينه‌ نوشتار در جهت يكي شدن پيش مي‌رود و در اين راستا روشنفكران و دوستداران زبان كردي به‌ ويژه‌ در سال‌هاي اخير اقداماتي را انجام داده‌اند ويا در حال انجام دادن آن هستند.[3]

_____كرمانجي (شمالي)

|

_كرمانجي

| |_____سوراني (مياني)

كردي________ |

| ______زازاكي

| |

|_زازا-گوراني_____ اوراماني

| |

| |______گوراني

|

| _____كلهري

| |

|_گويش جنوبي ______فيلي

|

|_____لكي