نويسنده : تبريزنيا، مجتبي
حكايت دختران قوچان
حكايت دختران قوچان؛از ياد رفتههاي انقلاب مشروطيت
تأليف:افسانه نجمآبادي
ناشر:روشنگران و مطالعات زنان،چاپ دوم،بهمن 1381،312 ص، 2200 تومان
شابك:8-29-5512-964
مجتبي تبريزنيا
واقعهء تلخ فروش دختران قوچاني در عشقآباد در بهار 1323 هـ.ق.در دوران حكومت آصف الدوله در خراسان،و به اسارت رفتن زنان باشقانلو،در ماه رمضان همان سال(نوامبر 1905)،در حملهء تركمانان به ناحيهء بجنورد در زمان حكمراني سالار مفخم،موضوع تحقيق موشكافانه و دقيق و همهجانبه حاضر است.نويسنده كه با باريكبيني،از منابع دست اول به خوبي استفاده كرده،دو موضوع مرتبط باهم را در كتاب پي ميگيرد.
نخست گزارش و شرح كامل ودقيقي از داستان فروش دختران قوچان و به اسارت رفتن زنان باشقانلو بازگو ميكند.وي در اين بخش،پس از مقايسهء روايتهاي مختلف،بررسي تفاوتهاي آنها و تلاش براي يافتن و يا بازسازي جزئيات آن،در نهايت روايتي مستند و كامل ارائه ميكند.اين بخش قسمت ناچيزي از كل كتاب را تشكيل ميدهد.
بخش اصلي كتاب قمست دوم آن است كه به تجزيه و تحليل واقعه، بازكاوي اجزاء مختلف تاريخي،سياسي،اجتماعي و فرهنگي آن به منظور يافتن اهميت تاريخي رويداد و نشان دادن نقش و تأثير آن در روند حوادث منتج به انقلاب مشروطيت ميپردازد.در اين بخش نويسنده تلاش ميكند دريابد كه در اين حكايت چه رشتههاي فرهنگياي يافته شده بود كه آن را تبديل به متن پرتواني در زمينهء خصوصيات سياست زمان خود كرد.
سرانجام اينكه مؤلف تلاش ميكند علل فراموش شدن اين حكايت در گزارشهاي بعدي و از اولويت خارج شدن آن بهعنوان اسباب و علل مشروطيت در متون تاريخي بعد را روشن سازد.او در اين تلاش بر مردمدارانه بودن تاريخنگاري ما تأكيد ميكند و نمونهاي از مناسبات زن و مرد را در جامعهء ما برميشمرد.
بيان مضمون كتاب و اهداف نويسنده از تحقيق حاضر،از زبان خود ايشان به نقل از مقدمهء كتاب بسي خواندنيتر است:
«اگرچه فقر رعيت و ظلم حكومت،و حتي دخترفروشي ناشي از اين دو،واقعهاي بيسابقه نبود،شرايط سياسي زمان بازگويي،اين دو حادث را به سرعت تبديل به يكي از داستانهاي تظلم«ملت »عليه«دولت»كرد؛داستان «فروش دختران قوچان»حكايتي شد كه دهان به دهان گشت،از سر منبرها نقل شد،در«شبنامه»هاو«انتباهنامه»ها،رسالههاي«سؤال و جواب»و مناظرات،كاريكاتورها و تصنيفهاي سياسي،به شعر و طنز و طرح بازنگاري شد.اين بازگوييها نه تنها برانگيختن مردم عليه استبداد و پيوستن آنان به صفوف مشروطهخواهان ياري رساند،بلكه با ايجاد تأثر و خشم و همدردي در گوينده و شنونده،نويسنده و خواننده،فضاي همدلي بين«آحاد ملت» آفريد.به ديگر سخن،بازگوييهاي اين داستان در فضاهاي سياسي زمان، نظير منبر و جلسههاي انجمنها و صفحات روزنامهها و بعدها در جلسات مجلس اول،خود در ايجاد احساس«تعلق ملي»مؤثر افتاد.«دختران قوچان» در اين بازگوييها«دختران ايران»شدند و نمايش تأثر و خشم مشترك، يكدلي ملت،نماياندن ايراني بودن شد.
اهميت ملي اين داستان چنان شد كه از نخستين ماههاي تشكيل مجلس اول،رسيدگي به«ماجراي دختران قوچان»يكي از موارد تظلمخواهي ملت عليه استبداد كهن و يكي از راههاي آفرينش قدرت ملي شد.مذاكرات مجلس اول در مورد دختران قوچان چون متني بود كه از راه نگارش آن برخي از معاني اساسي نظم نوي سياسي-نظير تساوي شاه و گدا در برابر قانون، تثبيت مجلس به مثابه صداي ملت در برابر قدت اشرافيت،ضرورت تدوين قانون عرفي بجاي احكام شرعي و حق قانونگذاري مجلس به جاي مجتهدين، جدايي قوه مقننه از قواي قضائيه و اجرائيه،ماهيت مسئوليت وزرا در برابر مجلس شكل گرفت،ساخته و پرداخته و آزموده شد.
در دورهء استبداد صغير و سپس در زمان مجلس دوم نيز اين حكايت را به شكل رواياتي اخلاقي در زمينهء فوايد مشروطه و مفاد استبداد باز مييابيم.
عليرغم اهميت اين داستان در آن سالها،در تاريخنگاريهاي بعدي انقلاب مشروطه«حكايت دختران قوچان»از ياد رفته و رويدادهايي چون چوب خوردن سه تاجر قند و كشته شدن سيد عبد الحميد و سيد حسن بهعنوان وقايع آغازگر انقلاب به يادها ماند…
حكايت دختران قوچان حاوي چندين مضمون آشناي فرهنگ زمانهء خود بود:اين پرسش برانگيخته ميشود كه چگونه داستاني چنين آشنا بدل به روايتي چنين پرتوان و نادر شد؟چگونه حكايت كهن ظلم حاكم،غارتگري سنتي ايلاتي، تخاصمهاي قديمي مذهبي و فرهنگي بدل به روايت ضرورت انقلاب و رفع استبداد شد؟چگونه آن مضامين فرهنگي آشنا،در مجموعهاي از شرايط حاد سياسي،معاني بديع يافت و معاني نو آفريد؟…
زن بودن و خردسال بودن«دختران قوچان» چندگونه مظلوميت را به هم پيوست،علاوه بر اين، فروش دختران به«ارامنه عشقآباد»دو مضمون ديگر فرهنگي و سياسي زمان را به خدمت توان اين داستان كشيد:زيرا پاگذاشتن مرزهاي مذهبي و ملي،عشقاباد،كه تا سال 1881 جزئي از قلمرو دولت ايران بود،اكنون با تعلق به دولت روسيه،يادآور خاك از دست رفته ملي و نشانهء ناتواني و عجز دولت ايران شده بود.بردن«دختران قوچان»به آن طرف مرز ملي-مرزهايي كه در تمامي قرن نوزدهم در هردو سوي درياي خزر مطلب جنگهاي ايران و روس بود و از راه اين جنگها حيطهء خاك ملي را متمايز ساخته بود-و فروش دختران مسلمان به تاجران ارمني وجدان مذهبي و ملي را يكجا خدشهدار كرده،توان توأمي از خشم عليه اين از دست رفتن چندگانه برانگيخته بود.
برمبناي چنين توانيابيهايي بود كه نهتنها در دوران پيش از صدور فرمان مشروطه،اين حكايت يكي از داستانهاي تظلم شد و بهگونهاي متفاوت و در فضاهاي سياسي روز بازگوييها يافت،در ماهها و سالهاي نخست نظام نو،بحث اين حكايت زمينهء چالشهاي سياسي و شكلگيري نهادهاي مشروطه را فراهم آورد.
در تاريخنگاريهاي آنان كه خود معاصر انقلاب مشروطه بودند،چون احمد كسروي و حسن تقيزاده،از«حكايت دختران قوچان»بهعنوان يكي از حكايات جور استبداد و از علل و اسباب جنبش ياد شده است،ولي در نگارشهاي بعدي از اين انقلاب،نظير آثار مهدي ملكزاده و فريدون آدميت، كمتر اثري ميتوان از ردپاي اين حكايت يافت.
پرسش ديگر من در بخش دوم اين است كه چگونه و چرا اين حكايت در تاريخنگاريهاي انقلاب مشروطه«اهميت علّي»نيافته،به بوتهء فراموشي سپرده شد؟…
همچنانكه اهميت اين داستان در زمان خود با مناسبات زن و مرد در فرهنگ آن زمان پيوند داشت،فراموش شدن آن نيز از خاطرهها بياني از مناسبات زن و مرد در جامعهء ما و نشاني از آنگونه تاريخنگاري است كه مردمدار و مدرستا بوده،ارزشي براي ثبت آنچه به زنان مربوط باشد قايل نيست.»
در يك بيان كلي ميتوان گفت كتاب جستجويي است در مضامين فرهنگي،تاريخي و سياسي،و تلاش براي به تصوير كشيدن و هرچه واضحتر كردن مناسبات فرهنگي زمان واقعه،بازخواني روايت با زبان زمان خود،به عبارتي،يافتن گمشدهها و توجه به جزئيات و اجزائي كه در تاريخنگاريهاي رسمي به اختصار و حتي غفلت برگزار ميشود،يعني جنبههاي فرهنگي،گفتمان زمان موردنظر و مقولات مردمشناسانهء روايت.
نويسنده بر وزن ارزشهاي فرهنگي و اجتماعي اصطلاحات و كلام به كار رفته در اين حكايت نسبت به زمان خود و متناسب با شرايط همان عصر تكيه دارد.و اين همه بر ارزش كار او ميافزايد.
اگرچه به نظر ميرسد جانبداريهايي بر ديدگاه نويسنده حاكم بوده و موازي با تحقيق موضوع،خطي از مظلوميت زن ايراني و غلبهء مردانگارانهء تاريخنگاري ايران را نيز دنبال ميكند،همچنين با تأكيد و توجه فراوان به حكايت دختران قوچان بهعنوان يكي از عوامل و زمينههاي اصلي انقلاب مشروطه،از عوامل ديگر انقلاب غفلت ورزيده يا حداقل به تساهل برگزار كرده و چنين تلقي ميشود كه ساير زمينههاي انقلاب مشروطه را كمفروغ و كم اثر دانسته است.لذا از اين نظر دچار نوعي تعصب نسبت به موضوع و ديدگاه خود گرديده،يا اين همه،بدون ترديد ارزش علمي، باريكبيني،منبعشناسي و روش محققانهء مؤلف در حدي بسيار عالمانه و تحسينبرانگيز است.بدون اغراق بايد گفت خواننده تاريخ دان با مطالعهء كتاب، انتخاب موضوع و برجسته كردن آن،پروردن و اداي آن و سرانجام به بارنشاندن كار،شيفتهء اثر ميگردد.
پايان مقاله
منبع مقاله : http://www.ellahmezar.ir