دوشنبه ۲۰ شهریور ۹۶ | ۱۸:۱۲ ۲۲ بازديد
هنگامي كه از زبان كردي سخن به ميان ميآيد، مقصود زباني است كه كردهاهم اينك با آن سخن ميگويند.
برخي از زبان شناسان و شرق شناسان فرنگي كه با زبان كردي مانوس بودهاند، بيشتر اين اطلاعات را به شكلي كلي يا ويژه ارائه داده وگفتهاند كه: اين زبان در عداد زبانهاي هندواروپايي و خانوادههاي هند و ايراني و در زمره ي زبانهاي ايراني است وبا زبان فارسي قرابت نزديكي دارد. اينك اين سوال پيش ميآيد كه پيدايش زبان كردي چگونه بوده است؟ اشكار است كه زبان هر زاد و بومي زبان ساكنان آن است؛ اگر رويدادهاي تاريخي باعث ايجاد تغييرات نژادي نشده باشد آن زبان همان زبان ساكنان ديرين آن سرزمين است. عكس اين موضوع نيز صادق است. اينك ببينيم اين موضوع در مورد زبان كردي چگونه صدق مي كند؟. سرزميني كه آن را كردستان مينامند و كردها در آن ساكنند، محل كشف باقيماندهي اجساد فسيل شدهي انسانهاي باستاني است. اين استخوانها كه در "شانه دري" يافت شده است، داراي اهميت بسياري است؛ چرا كه، اولين بار است بقاياي انسان عصر سنگي - كه 60 هزار سال پيش از اين عراق را مسكن خويش ساخته است، يافت ميشود. ( ت. باقر-1973) [1] شصت هزار سال پيش از اين محدودهاي كه اينك كردستان ناميده ميشود،آباد و ماوا و پناهگاه مردماني بوده كه زباني هم براي سخن گفتن داشته اند؛ اما از آن جا كه سخن گفتن دربارهي اين زبان كار دانشمندان باستان شناس است؛ به همين جهت همراه با تابش انوار آفتاب 57200 ساله بربالهاي زمان و گذر ايام خود را به پيش ميكشيم و به دوراني ميرسانيم كه، اقوام ماد خود را به ايران كنوني و غرب آسيا رساندند و با نژادهاي خوژيايي، لولو، گوتي،كاسي ، (خوري يا هوري ) - كه در دامنههاي آن سوي كوههاي زاگرس ميزيستند و تا حد مناسبي زندگي خود را سامان داده بودند و جمهوري و تمدني نسبتاً پيشرفته تاسيس كرده بودند – مواجه شدند. مادها ظرف 200 سال طومار اين حكومتها را در هم پيچيدند و در سال 612 پيش از ميلاد مسيح امپراتوري بزرگ مادي را بنيان نهادند و بدين ترتيب زبان مادي به زبان رسمي بدل شد. از آن زمان تا هنگام انتشار اسلام در كردستان، سيزده قرن سپري شده است. در اين مدت طولاني سرزمين ماد بزرگ و كوچك و سرزمينهاي ديگري كه به سرزمين ماد ملحق شده اند؛ از حيث نظامي وسياسي بسيار دست به دست شده اند. و قدرت سياسي به دست افراد مختلفي - كه زبان آنها با زبان مادها متفاوت بوده است - افتاده است. هر حكومتي هم كه برسر كار آمده زبان خود را به عنوان زبان رسمي بر اين سرزمين تحميل كرده است. در اوضاع واحوال آن روزگاران، كه تمامي بنيادهاي اجتماعي كم رنگ شده و رو به افول نهاده بوده است، اين جابه جايي درقدرت نمي تواند از تاثير نهادن بر اين بنيادها بركنار بوده باشد. تاريخ، برخي رويدادها را ثبت كرده است كه طي آن، سلطهي سياسي بريك سرزمين، تغييرات نژادي بنيادي و ايستايي زبان را در آن سرزمين باعث شده است. امروز ردپاي تاثير جابه جايي در قدرت را در شرق قلمرو امپراتوري ماد به وضوح مي توآن ديد. به عكس در بخشي از غرب سرزمين ماد، بنيادها همچنان دست نخورده مانده است. بلكه تسلط مادها وضعيت نژادي وزباني برخي از سرزمين هايي را كه بعدا به قلمرو مادها ملحق شد، تغيير داده و به مسير توسعهي مادي كشانده است و به موازات بخش غربي قلمرو خود، آنها را توسعه داده است. بيشتر تاريخ شناسان پر آوازه براين باورند كه، كردهاي امروز نوادگان مادهاي ديروزند."اگر كردها نوادگان مادها نباشند، پس برسر ملتي چنين كهن و مقتدر چه آمده است و اين همه قبيله و تيرهي مختلف كرد كه به يك زبان ايراني و جداي از زبان ديگر ايرانيان تكلم مي كنند؛ از كجا آمدهاند؟" ( مينورسكي 1973) پيش از اين گفتيم: زبان هر سرزميني – اگر رويدادهاي تاريخي آن راتغيير نداده باشند – زبان ساكنان كهن همان سرزمين است. چنان كه گفته شد رويدادهاي تاريخي وجابه جايي حكومتها طي سيزده قرن، نتوانسته است چيزي رادر بخش غربي قلمرو ماد، تغيير دهد. و امروز ساكنان اين بخش از مادستان كهن، كردها هستند كه نوادگان ميديها به شمار ميروند. به راستي بيش از اين كه بگوييم زبان كردي از اساس پايان نشو و نما و تكامل زبان مادي است؛ ميتوان به گونهي ديگري اظهار نظر كرد؛ بيترديد، خير! چرا كه همهي اسناد تاريخي كه دانشمندان - تنها به منظور خدمات علمي – بررسي و تجزيه و تحليل كرده اند؛ تاكنون همين حقيقت را آشكار كردهاند كه؛ زبان كردي امروز آثار و نشانههاي كمال يافتگي زبان مادي ديروز را دز خود دارد. همچنان كه آگاهيم، زبان يك پديدهي اجتماعي است كه براساس قواعد مشخص خود تغيير ميكند؛ تكامل و توسعه مييابد و در سير تكاملي خود از ديگر زبانها تاثير ميپذيرد؛ و او هم بر آنها اثر ميگذارد و گاهي در اين گير و دار ميميرد. زبان مادي نيز از اين قاعده مستثني نيست و از همهي زبانهايي كه به پشتوانهي قدرت سياسي در قلمرو ماد زبان رسمي بودهاند، تاثير پذيرفته و برآنها تاثير گذاشته است و تا امروز زنده مانده است. بويژه زبان پارتي (فارسي = پهلوي اشكاني) ، كه به نظر زبان شناسان همراه با زبان مادي در زمرهي زبانهاي شمال شرقي، خانوادهي زبان ايراني جاي ميگيرند؛ .بيش از ديگر زبانها بر زبان مادي تاثير نهاده است و امروزه رد پاي اين تاثيرات در گويش آييني زبان كردي، ديده مي شود. همزمان با سقوط و فروپاشي امپراتوري ساساني و ترويج اسلام در كردستان، وقفهي تازهاي براي زبان كردي آغاز شد - كه جداگانه در مورد آن بحث خواهد شد - تنها مشكل اين است كه ما از زبان مادي اوآخر دورهي ساساني سند مكتوبي در دست نداريم تا موشكافانه در بارهي آن اظهار نظر كنيم. اما اين موضوع سبب نخواهد شد كه نتوانيم بگوييم: اين زبان در آن زمان زبان مادي بوده است. كه به نسبت زبان رايج دوران اقتدار امپراتوري، دستخوش تغييرات 1300 ساله شده است. به همان نسبت كه زبان پارسي باستان پيشرفت كرده و به زبان دري / پارسيك تبديل شده و آمادگي و ظرفيت آنرا يافته است كه زبان پارسي كنوني از آن جدا شود؛ يك نتيجه گيري آني اقتصا ميكند كه، زبان مادي هم پيشرفت كرده و دستخوش چنان تحولات و دگرگوني هايي شده باشد؛ كه استخراج زبان كردي از آن ممكن شده باشد هنوز نيمهي اول سدهي هفتم ميلادي پايان نيافته بود كه آيين اسلام و لشكر مسلمان به قلمرو امپراتوري ساساني نفوذ كرد و پس از چند سال باعث فروپاشي آن شد. ترويج اسلام دربخشي از اين امپراتوري از هر جهت و به هرشيوه نگريسته شود دوران تازهاي از زندگي مادي و معنوي را براي مردم به همراه آورد. قدرت سياسي پيشين كه با چارچوبي مبتني بر اختلاف و جدايي بنياد نهاده شده بود جاي خود را به ابرقدرتي داد كه براساس (واًمرهم شوري بينهم ( تاسيس شده بود، دين زردشت كه مغان براي جلب منافع خود و صاحبان قدرت آن را تحريف كرده بودند؛ جاي خود را به دين تازه و جذابي داده بود كه عربي بدوي و پادشاهي قسيساني را برابر هم مي نهاد. از نظر زباني نيز اوستا، آن هم اوستايي كه بيش از سيزده قرن بود تاثير شگرفي بر مردم و زبان آنها گذاشته بود؛ واپس نشست و اين رسالت را براي قرآن و زبان قرآني بازنهاد. دين اسلام برخي وظايف و فرائضي را در خود داشت كه مسلمانان ميبايست آنرا همچون ضرورتي ديني به جا آورند. اين وظائف در دين قبلي وجود نداشت و به همين جهت، مردم ميبايست اسامي اين گونه فرائض را از زبان ديني جديد اخذ كنند؛ همچنان كه آنها را اخذ كرده اند. زبان ديني جديد اصواتي را در خود داشت كه در زبان هاي ايراني مشاهده نمي شد. ترديدي نيست كه كردي يا فارسي كه معاصر آغاز دورهي اسلامي بود؛ تا مدتها از تلفظ برخي صداها همچون اعراب ناتوان بود. فارسها و بسياري از ديگر ملل مسلمان، هنوز هم به درستي قادر به تلفظ اين صداها نيستند. اما در برخي از گويش هاي زبان كردي، كردها، بجز صداي / ض / بقيهي صداها را به خوبي ادا مي كنند. به گونهاي كه اين صداها به صدايي همانند صداي اصلي همان گويش بدل شده اند. تغييرات به همين جا ختم نمي شود؛ بلكه تعدادي از صداهاي مربوط به حروف برخي از واژه ها مانند ( ك/K ) يا ( گ / G) كردي با حرف / ق/ عربي وصداي زباني كه دين تازه به كردستان آورده، جابجا شده است. كوتاه سخن آن كه: گسترش اسلام در بخشي از قلمرو ساساني، طومار دوران ميانهي پيشرفت زبانهاي ايراني را در هم پيچيد و تا يكي دو سده پس از ظهور اسلام نيز، زبان عربي كه زبان كاربردي آيين نوين به شمار ميرفت، به جاي زبان پهلوي، به زبان رسمي، ديني و گفتاري حاكمان سياسي بدل شده بود. اما ازآن پس دوران جديدي درشكوفايي اين زبانها، آغاز شد. شكي نيست كه زبانهاي منطقهاي بخشهاي اين سرزمين نومسلمان از رواج نيفتادند؛ چراكه، زبان محاورهي مردم به شمار مي رفتند و رشد و تكامل خود را در شرايطي نوين از سر گرفتند. تقابل زبانهاي ايراني اواخر دورهي ساساني و آغاز ظهور اسلام و گويشهاي آن، در ميان خود و در شرائطي جديد و دورهاي جديد، به گوناگوني اين زبانها در شرق ايران به پيدايش (فارسي نو) و در غرب آن به پيدايش"كردي" منجر شده است. كه هر دو تعدادي گويش و بن گويش دارند. پس از گسترش اسلام، فارسي نو، گويشي بود كه بر اساس ريشه هاي بسيار كهن خود با ديگر گويشها در هم آميخته بود اين آميختگي حتي پيش از زمان ساسانيان آغاز شده بود[2] .فارسها پيش از كردها براي احياي زبان خود، به تكاپو افتادند و شروع به كتابت كردند. وپيداست كه كتاب شاهنامهي ابومنصوري – كه خود از ميان رفته وتنها مقدمهي آن در دست است – اگر تنها كتاب نباشد، قديميترين كتابي است كه به زبان فارسي نگاشته شده (سال346 هجري – 927ميلادي ) و از نابودي درامان بوده است. كهن ترين سند نوشتاري كردي در دوران جديد، رباعيات باباطاهر عريان[3] است كه در آغاز سدهي يازدهم ميلادي در همدان كنوني – هگمتانه، پايتخت مادها – به گويش كردي جنوبي، سروده شده است. اين رباعيات – بدون هدف نزديك كردن زبانشان به فارسي– تا حدودي تغيير داده شده اند. با اين همه در اين كه باباطاهر رباعيات خود را به شيوهي فولكلوري – كه در آن دوره به عنوان فهلوي (پهلوي، فهلويات يا پهلويات) شناخته ميشده است – سروده است، هيچ ترديدي نيست. براي آشنايي بيشتر با فهلوي ميتوان به گفتههاي دكتر معين استناد كرد كه مي گويد: پهلوي، " فهلويه مر" : 3000 ترانهي سروده شده به يكي از زبانهاي كشور ايران (بجز زبانهاي گفتاري و رسمي) بريك وزن از اوزان عروضي يا وزني هجايي سروده شده است و بخشي از آنها در قالب دوبيتي هستند.[4] پهلوي يا پهلويات با وزني بخصوص و همانند گوراني[5] ) خوانده ميشده است وگاهي آن را پهلوي وبرخي اوقات آنرا اورامه، اورامن و اورامنانيان مي گفته اند. و اورامن (اورامنان) وزني كهن در موسيقي و مشابه بحر هزج مسدس است كه به آن فهلويات مي گفته اند.[6] شايد براي دريافت اين موضوع كه، اورمنان، همان گونهي فارسي (هورامه نان) كردي است و با واژهي (هه ورامان) يكي است، به تلاش چنداني نياز نباشد. هورامهنان – هورامانان = هور + امان (امدند) + آن – زمان طلوع خورشيد. همچنان كه مي گويند: ( به يانيان ) بامدادان، ( ئيواران) زمان عصر. همجنان كه مي دانيم هنگام بامداد تا نيمروز، يكي از پنج وقتي بوده كه زردشت براي نذرو نيايش، قرار داده كه آيين ويژهي خويش را داراست و قطعهاي از آن– كه چند بار تكرار مي شود – در ذيلآامده است. نمو هوره خشه ايته آورود اسپايي![7] يعني نماز براي هور (خورشيد) كه تيز تك مي درخشد! بي گمان اين نيايش مانند همهي نيايشهاي آيين زردشتي همراه موسيقي مخصوصي زمزمه ميشده و يا به صداي بلند خوانده ميشده است و گويا مردم آنرا (نويژهر) يا (نيايشي هورامانان) گفته اند. پيداست كه پس از گسترش اسلام نذر و نيايش از رونق افتاده اند. اما نوا (هه وا) وخنياي آن – كه در ميان مردم باقي مانده است – كم كم به نواي ( گوراني ) بدل شده و آنها را فهلويات امانان گفتهاند. از نظر من (هوره) كه هم اينك يكي از نواها و ملوديهاي آواز كردي است؛ همان (هورامانان) بخشي از نام خود را پاس داشته ونام آن همچون (الله ويسي) به يكباره تغيير نيافته است. در گويشهاي ديگر زبان كردي نو تا سدههاي 17 و 18 آثار مكتوبي بجاي نمانده وهرچه هست، فولكلوراست كه علاوه برگذشت روزگار بازگو شدن دهان به دهان تغييراتي در آن ايجاد كرده است و رنگ اصلي آن زدوده شده و رنگ زبان مشخصي را به خود گرفته است. از مواد اوليهي فولكلور آن چه كه تغيير نميكند، جوهر آن است و تاهنگامي كه مكتوب شود، شكل آن كاملا دستخوش تغيير خواهد شد و دقيقا به همين علت است كه زبان كردي از گويشهاي ديگر خود در سدههاي آغازين اسلامي، چيزي به دست نميدهد. وضع كنوني زبان كردي، نتيجهي برخي عوامل سياسي اجتماعي و آييني است و از نظر من آخرين عامل از همه موثرتر بوده است؛ چرا كه پس از گسترش اسلام دركردستان، كردها به حدي به آيين جديد علاقه مند شدند، كه دانشمندان كرد، تمام توان خود را به فهم و دريافت و آموزش و شكوفايي و توسعهي آيين اسلام اختصاص داده و دست از همه چيز شسته بودند. پيداست كه اينكار به انگيزه يبسيار نيرومندي نياز دارد؛ كه تحليل و بررسي آن، وظيفه ي دانشمندان علم تاريخ است. گفتيم كه دوبيتي هاي بابا طاهر، قديميترين سند مكتوب كردي به دست آمده به شمار ميرود.اما به راستي اين آثار به چه علت از بين رفتهاند؟ دراين باره به گفتهي دكتر (عبدالحكيم منتصر) اشارهاي خواهيم داشت. دكتر (عبدالحكيم منتصر) در شمارهي 200 ماه تموز سال 1975 مجلهي العربي، چاپ كويت، در مقالهاي كه تحت عنوان – (ابن وحشيه و كتابه في الفلاحة و هو اقدم الكتب في العربية) ابن وحشي وكتابش در بارهي علم كشاورزي كه قديميترين كتاب عربي است، منتشر كرده است– مينويسد: "... و گفته هايش را از كتابي به زبان نبطي اقتباس كرده است و چيزي از دانش خود به زبان عربي جز (شوق المستهام في معرفة رموز الاقلام ) مننشر نكرده است و در آخر كتاب خود از كتابي به زبان كردي سخن مي گويد كه مطلبي در بارهي مشكل آب و چگونگي استفاده از آبهاي زير زميني از آن اخذ كرده است." استاد "گيو موكرياني" در فرهنگ مهاباد "صفحات 771 و 772" اين بخش را مفصلتر تحليل كرده است و براساس نوشتهي او "ابن وحشي" كتاب (شوق المستهام(.... را در سال 241 هجري نوشته است و پيداست كه در ماخد اين كتاب، سخني از ترجمهي كتابي كردي ميرود كه اثر آن به قبل از نوشتن كتاب (شوق المستهام ....) مربوط ميشود. و كتاب در سالهاي آغازين سدهي سوم در دست مردم بوده است و بايد دست كم چند سالي از تاليف آن سپري شده باشد. و به همين سبب اين كتاب - كه آن را "آب نامه" ميناميم. "ابن وحشي" آن را به عربي برگردانده است - دست كم بايد در سال هاي آخر سدهي دوم هجري تاليف شده باشد.